من یه مدته تو شرکتی هستم که مدیر عامل محبوب همه هست و متاهل هم هست ،با منم از اول خوب و مهربون بود و از همه گویا تعریف میکنه ،از منم خیلی تعریف میکرد رو حساب اینکه با همه همینه برام مهم نبود
۵ماه پیش وقتی با من تنها بود دوبار دستشو گذاشت پشت کمرم که کشیدم کنار دفعه دوم تا برم کنار منو از گونه بوس کرد
بماند که تا استعفا هم رفتم ،اون موقع گفت مثل خواهرمی برام و بد متوجه شدی
چند روز پیش که جلسه داشتم باهاش تنها ،بحث کارمندا بود گفت مثلا تو خیلی حساسی اون موقع هم بد متوجه شدی و فرداش سریع اومدی گفتی حق نداشتی اینکارو کنی و من میرم ،از بعد اون من دوچار دوگانگی شدم که نکنه من واقعا کارم بد بوده که اون همه حرف بد بهش گفتم
خیلی مظلومانه و با لحن خاصی گفت من خجالت کشیدم از حرفایی که اون موقع زدم
میشه نظرتونو بگین خواهشا؟