دیشب یه دعوای خیلی بد داشتیم اونم جلو بچه هامم
بمیرم براشون خیلی ترسیدن و گریه …😭😭😭
دیشب به شوهرم گفتم از خونه میری بیرون تا درست نشدی هم بر نمیگردی البته دعوا مقصرش هر دومون بودیم هم من هم ایشون
خلاصه وسایلشو صبح برداشته بود موقع رفتن اداره گذاشته بود ماشین ولی ظهر با دسته گل و شیرینی که من دوست دارم برگشت خونه
منم با بی محلی و خیلی سرددد پذیرفتم البته داد دست بچه ها آوردن تو اتاق بهم دادن دستشون رو رد نکردم دیگه الانم بعد چند ساعت عادی شده براش انگار شرایط داره با بچه ها میگه میخنده منم تو اتاق…
چقدر من دل رحمم اخه