خانوما حق با منه یا شوهرم

ظرفارو نمیشورم میزارم بعد دو روز😖 آشپزخونه ام همیشه کفش پر اشغال یعنی جارو نمی‌زنم مگه اینکه دیگه خییییلی کثیف بشه یا مهمون دعوت کنم وقتی بخوام مهمون دعوت کنم خونه رو دسته گل میکنم

بالکنم همیشه پر گردو خاک و وسایل کثیف و به درد نخور کفشای کوهنوردی خودمو شوهرم که پاییز رفتیم کوه پر گل و خاک بودن از همون موقع گذاشتم تو تراس نشستم شوهرم دنبالشون میگشت گفت حتما گمشون کردم یا یکی دزدیده رفت یه جفت دیگه خرید😑تو کابینتام بهم ریخته اس افتضاح هربار خواهر کوچیکم بیاد بزور تمیزش می‌کنه یعنی دلم نمی‌خواد کسی برام کار کنه میگم اذیت میشن ایرونی می‌ره🤢 اما اون تمیز می‌کنه بعد اون باز کثیف میشن چون من تمیز نمیکنم

اجاق گازم ک افتضاح میزارم خوب کثیف شه بعد به زور تمیز میکنم بدنه هاش پر چربی

هودمم شیشه اش چربی گرفته یادمه فقط در طول این یکسال ک خریدمش دوبار تمیزش کردم 

دستشویی ام که یا خیلی کثیف بشه تمیز میکنم یا مهمون بیاد

اتاقامم افتتاح اتاقم بچم در لباساشه ک همه رو ریختم وسط اتاق پر اسباب بازی بچم خودش می‌ره جمع می‌کنه لباساشو بلد نیست بزاره تو کمد😭😭 دوسالو نیمشه 

اتاق خودمم افتضاح نیز آرایشم و آیینه ام همیشه کثیف 

توی هالم که به زور هفته ای یبار جارو میزنم 

فکر کنم حالت بد بشه اینو بخونید😑

اره کرده خدا لعنتش کنه 

منم می‌خوام عوض بشم حداقل بخاطر بچم چون خیلی گناه داره صبحانه ام بهش نمیدم خودش می‌ره میاره میخوره دو سالو نیمشه هنوز 😭😭

منم این‌جوری ام😖😖😖 کاش بچه نیارن

عزیزم کلا خیانت یه مبحث جداس یکی از دلایل خیانت دلسردی و عدم علاقه ب طرف مقابله حالا تا اینجاشو نگه دار، منم از اول تنبل بودم از همون اول علاوه بر تنبلی رفتارا و عادت های بدتری هم داشتم 

و شوهرم چون یکم آدم وسواسیه ن خیلی اما تمیزه از کثیفی متنفره از همون اول زندگیمون همش سر بی نظمیو کثیفی من باهام دعوا داشت تا اینکه ب مرور روز ب روز سرد میشد دور میشد 

تا چهار ماه اول زندگیمون خوب بودیم اما همچنان سر شلختگیم و بی اهمیتیم به خونه باهام دعوا داشت اما بعد چهارماه دیگه خییییلی باهام سرد شد خیلی همش حرف طلاق میزد همش خونه پدرش بود طبقه بالامون صداشو میشنیدم باباش می‌گفت پسرم چته چکار ب زنت داری گناه داره اونم می‌گفت بشما چه باهم نمیسازیم دلم میخواد جدا بشیم همیشه تو چند باری تو راه‌پله صداشونو می‌شنیدم مادرش پدرش خواهراش میگفتن زنت خیلی دوست داره بخاطر رسیدن بتو خیلی تلاش کرد ازین حرفا

دیگه تا جاییکه بعد دوسال من قهر کردم به قصد طلاق اما چن باری اومد دنبالم خانوادش اومد من برنگشتم بعد اونم شروع کرد ب هرزگی کردن اما بعد یکسال برگشتم دیدم شوهرم خیلی بدتر شده ایندفعه زن بازم شده مشکلات ما شاید ب وسیله مشاور حل میشد ک خودم نخواستم متاسفانه یا باید زودتر برمیگشتم همون موقع ک شوهرم ب شدت پشیمون بود یا هرگز برنمیگشتم

کاش میشد 

مهریه سالی یه سکه نمی‌خوام فکر کردی همین الان دادگاه بهم همشو میده؟ من یکسال تو دادگاه و پاسگاه بودم با همین شوهرم همه چی ب نفع مرداس بابامم خوشش نمیاد برا سالی ی سکه خودمو خوار کنم اینور اونور بدوعم میفهمی؟ نفقه بچه ام بخدا یک سوم خرجایی ک بچه می‌کنه تعیین میکنن واسه چیمه منتشم بزارع بگه بچه رو برده ولی خرجشو میدم

نمی‌خوام اینجور حقو حقوق خوار و خفیفی رو

حداقل اگه اموالش بنام خودش بود میتونسم توقیفشون کنم برا خودم ببرم اون ارزششو داشت اما سالی یه سکه ....

اما خب من اگه مجبور بشم همین راهی ک‌تو گفتی میرم یعنی اینی ک تو گفتی گذاشتم واسه آخرین راه حل ک دیگه ببینم واقعا امیدی نیست

هرچند بچم کوچیکه می‌خوام یکم بزرگ‌تر بشه اونجوری بهتره وقتی پدرش ببرتش یا بخواد ببینش خیالم راحته بلایی سرش نمیاد بتونه از پس خودش بر بیاد کلا به سنی برسه که خودش انتخاب کنه پیش کدوم ما باشه