من تقریبا دو ساله دیوانه وار عاشق یه پسر شدم ، مذهبی هستیم جفتمون ، هیچی از احساسم بهش نگفتم ترسیدم آبرومو ببره یا اینکه اونجور که فکر میکنم خوب نباشه، نه در ارتباطیم نه هیچی حتی در حد یه سلام هم گفتگو نداشتیم ، من عاشق سر به زیری و حیا و آقاییش شدم آدم زرنگیش شدم ، من یه مدت زدم به سیم آخر جوری که چند نفری فهمیدن من عاشقشم و آبرو بری های زیادی شد ، از یکی هم خواستم واسطه بشه اما نشد گفت درس داری بعد گفت هم کفو نیستین البته فکر کنم به بهانه درس اینو گفت که از سرم بپره ، من خیلی حالم بده تو این دو سال هر جا رفتم دیدمش اومدم خونه گریه کردم ، هر وقت خوابشو دیدم گریه کردم ، هر وقت صداشو شنیدم اسمی شبیه به اون شنیدم تو فکر رفتم ، حتی کسی درباره ازدواج و عشق و اینا حرف بزنه من کل روزو یاد اون علاقم میفتم و کل روزم مثل سگ پاچه همه رو میگیرم ، تو این دو سال حتی سالروز اولین روزی که دیدمش اولین باری که حس کردم عاشقش شدم اولین باری که به بقیه درباره عشقم نسبت به این پسره گفتم و .. سالروز و عزاداری گرفتم و کل روزو ترکیدم ، خیلی حالم خراب بود این دو سال خیلی ، فکر میکردم تموم شده و باهاش کنار اومدم اما نیومدم و هنوزم میبینمش دوباره هواشو میکنم حتی ببینم یکی داره بهش نگاه چپ میکنه یا علاقه داره کل روزم حالم خرابه و گریه میکنم، ولی میترسم از اینکه بگم و اون آدمی که نشون میداده نباشه و من بهش بگم که دوسش دارم و اون هم درکیر عشق بشه و بعدا تو مراحل آشنایی بفهمم ادم خوبی نیست و جدا شم و اون شاکی بشه که گرفتارش کردم ، میترسم زندگیم به طلاق بکشه ، میترسم اخلاقش بد باشه ، میترسم این عشق بپره از دلم ، میترسم آدمایی خوب تری باشن که قلبمو نکنن که دوسم داشته باشن ، آنقدر این مدت زجر کشیدم که حوصله حرف زدن با هیشکی رو ندارم حوصله آشنایی و ... ندارم ، با این حال به نظرتون حس علاقم واقعیه ؟ میترسم نباشه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
واقعیه منم چهار سال حال تو رو داشتم ،داداشم واسطه شد ازدواج کردیم نامزد منم خیلی مذهبی بود
الان من چیکار کنم ، بهش اعتراف کنم؟ گفتم از ذهنم میپره ، گفتم یه حس زود گذره ، اما هر دفعه که میبینمش لبخند میاد رو لبم ، انقد میبینمش از نزدیک استرس میگیرم که نمیتونم تو چشاش نگاه کنم ، اون دفه مامانم دید که دارم نگاش میکنم خوشحال میشم بم تیکه انداخت گفت چشم و دلت روشن ، خیلی دوسش دارم ولی میترسم آدم خوبی نباشه مذهبی نما باشه ، چیکار کنم به نظرت تا بفهمم چجور آدمیه، یعنی از یکی از آشناهای دوران بچگیش پرسیدم میگفت اون زمان آدم عصبی و احساسی بود و پدرم معتاده ، از لحاظ فرهنگی پایینن ولی مذهبین ، خودشم کار ثابت نداره اما خیلی حرفه بلده که میتونه شغل پیدا کنه خونه هم داره من با کار و بارش برام مهم نبود فقط ترسیدم پسر خوبی نباشه خودم پشیمون شم و اون بیچاره رو درگیر کنم عذاب وجدان بگیرم ، ولی تا به عمرم هیشکی آنقدر دوست نداشتم ، هر موقع دلم سر هر موضوعی بگیره اول یاد اون میفتم گریه میکنم بعد یاد مشکلم
داداشت چیکار کرد چجور بهش گفت ، منم داداشم باهام راحته ولی میترسم بعدا تو زندگی به رومبیاره ، الان ...
دوست صمیمیش بود ،نامزدم قصد ازدواج داشت منو بهش معرفی کرد
راستش داداشم از روز اول هم میخواست من با این دوستش ازدواج کنم خودش بیشتر من تمایل داشت ،بله من راضیم چون مذهبی واقعی هست و نمایش نیست شما هنوز مطمئن نیستی
دوست صمیمیش بود ،نامزدم قصد ازدواج داشت منو بهش معرفی کرد راستش داداشم از روز اول هم میخواست من با ا ...
عشقتون پایدار ❤️❤️❤️❤️
من میشناسمش تا حدودی یعنی یه جا با هم کار میکردیم ، همه میگن پسر موجه و عالی هستش ، خیلیا بهش اعتماد دارن ، یعنی کار ما دخترونه بود ایشونو میاوردن بین دخترا برون اینکه بهش نظر بدی داشته باشن چون بنده خدا تو این چند سال نه یه کلمه با دختری حرف زده نه نگاه کرده سرشو یه بارم بالا نکرده ببینه کی چجوریه کی خوشگله کی چیمیگه حتی حرف هم میزنه نگاه نمیکنه اما میترسم ظاهر باشه همش
خوب ببین اینکه میخی پسر خوبی نباشه با باشه به نظرم کراشی روش ،عشق نیست نامزد من دوست صمیمی برادرم بو ...
نگا من اولین بار که میدیدمش ازش بدم میومد ، بدیم نمیومدا ولی همش جلو دوستام مسخرش میکردم شاید برا اینکه میترسیدم بهش علاقه مند شم ، اما بعد ۶ ماه وقتی به خودم اومدم دیدم وقتی میبینمش قلبم میفته تو دهنم ، چون رفتارای خوبش کم کم تو دلم جوونه زد ، خیلی آدم خوبیه ظاهری رفتارای خوبش منو جذب کرد ، البته قیافه خوبی هم داره ، من ۱۹ اون ۲۵ ، میدونی آنقدر آدم بد و دو رو دیدم که میترسم ، تا حالا با هیچ پسری نبودم اما آدمای کثیف زیاد دیدمجوری که میترسم بگم فلانی ادمخوبیه چون چند روز بعدش کثیف بودنش بهم ثابت میشه ، اینم پسر خوبیه تقریبا
دوست صمیمیش بود ،نامزدم قصد ازدواج داشت منو بهش معرفی کرد راستش داداشم از روز اول هم میخواست من با ا ...
بعد من تو زندگی خیلی متشنج بزرگ شدم یعنی همش پدر مادرم با هم دعوا داشتن ، ولی کار به طلاق نکشیده ولی تو این زندگی نه علاقه زناشویی نه حرف محبت آمیز، هیچی ازشون ندیدم فقط تیکه و حرف ، برا همین میترسم زندگیم بد بشه باز از دعوا و اینا خستم. البته ۴ ساله کمتر شده دعوا ها
متوجه شرایطی که گفتی شدم واسطه ای نداری که غیرمستقیم به آقا پسر بگه ببینه نظرش چیه نظر من اینه که سن ...
قبلا به واسطه گفتم به چند نفر یعنی طرف نمیگفت منم میرفتم به یکی دیگه میگفتم ، میگفتن فعلا درس داری و اینا ، امسال میرم دانشگاه یکم از بلاتکلیفی در میام اون موقع زود بود واقعا . میگم به نظرت به داداشم بگم بره چند مدت با این پسره بگرده ببینه چجور آدمیه خوبه؟ خیلیا میگن آدم خوبیه ولی یه نفر میگفت راهنمایی بوده عصبی بوده احساسی بوده . واسطه دارم ولی همون اول گفت نمیگم ، خودم بگم بد میشه ؟ آنقدر خستم حوصله ندارم به این فکر کنم که داداشم راجب چی فک میکنه بعدا یا واسطه هه میگه چقدر دختره دلش رفته یا نکنه به کسی بگه و ... ، کاش تموم میشد ، کاش خودش میومد ، میشه برام دعا کنی
خوب ببین اینکه میخی پسر خوبی نباشه با باشه به نظرم کراشی روش ،عشق نیست نامزد من دوست صمیمی برادرم بو ...
نگا من میگفتم آدم خوبیه خیلی خوبه از همه نظر اما یسری حرکاتش من رو به شک و تردید انداخت که میگم نکنه از سرم بپره عشقش بعدا و این مشکلات بیشتر شه ، مثلا چند بار دیدم در مواجهه با مسائلی یجوری برخورد کرده که من دوس نداشتم البته درون حد هم حاد نبوده یعنی یجوری حرف زده که من انتظارم از شوهر تقریبا یه شهید زندس که حرفی که میزنه هم براش مهم باشه که بقیه تحت تاثیر حرفاش قرار نگیرن ، البته میگم شاید شوخی کرده یا مدل حرف زدنش اینطوره ، یا مثلا قلیونیه من بدم میاد از قلیون و اینا، بعضیام که شناخت از ما داشتن میگفتن برا هم نیستین بعدا آسیب میبینین منم برا همین ترسیدم و میترسم از شکست چون از بچگی اینم نقطه ضعفم بود و میترسم از فضای متشنج البته شاید بهترین ادم باشه خیلیااا تعریفشو میکنن حتی آشناهای خانوادگیشون، ولی این دل وامونده تمومش نکرده هر روز هواشو میکنه ، هر روز اسمشو بدون اختیار صدا میزنه ، گاهی حواسم نیست یهو به خودم میام میبینم اسمش شده زیر زبونم و دارم بی اختیار میگم ، به نظرت با این اوضاع برم جلو ؟