با مادرم بحثم شد انقد زدم ت سر خودم
بعد مادرم یه حرف خیلی دروغ گفت بعد سرمو کوبیدم انقد زمین پیشونیم زخم شده الان
من یه لحظه واقعا مردم سرم مال خودم نبود و دست و پاهام حرکت نداشت مادرم کلی آب سرد ریخت رو سرم
خیلی بد بود الان که دارم مینویسم اصلا حال خوبی ندارم
بچه ها اون لحظه واقعا داشتم میکردم و خیلی بد بود طاقت نداشت قلبم دخترم داشت گریه میکرد از ترس و مادرم میگفت توروخدا نکن بامن اینکارو سکته میکنی پاشو پاشو
بنظرتون چم شده بود ؟ نتونستم راه برم و عین جسد بودم الان هم اصلا نمیتونم سرمو به پشت بذارم احساس میکنم چیزی ت سرم پخش میشه شدید
اینم بگم مادرم سه چهار روزه منو باحرفاش شکنجه میکرد