خب عزیزم حسادت میکنه، شمام یه جایی مثل خودش غیر مستقیم یه چیزایی بهش بگو، منم مثل شما بودم چیزی نمیگفتم سر بچم لک بارداری گرفتم مثل شکلات شدم که به مرور فع شد هر دفعه مادرشوهرم ییه تیکه مینداخت،یه بار گفت فلانی دخترش سیاهه کسی نگرفته من برگشتم گفتم به اینا نیست به شانسه من دیدم دختره کوتاه زشت با خانواده معمولی چه خانواده ای گیرش اومده بار آخرش شد، منظورم دخترش بود، البته من هیچ وقت کسی را مسخره نمیکنم دخترم دختر بدی نیست اما دیگه تحمل نداشتم
اسی جانم به مادر شوهر و خواهر شوهرت چیزی فعلا نگو همینکه شوهرت میدونه کافیه ...
اگه به اونا بگی مطمئن باش به جاریت میگن و اونم میفهمه خوب زده به هدف...
فقط و فقط با پنبه سر ببر... اصلا باهاش رفتار و آمد نکن فقط خونه مادر شوهرت ببینش ... تا میشه هم از هم کلا شدن باهاش طفره برو
استارتر من تجربه زندگی مشترک و جاری و این چیزا رو ندارم
ولی بنا به تجربه اطرافیان بهت میگم رفت و امد فامیلی هرچی کمتر اعصاب و روان اروم تر
از قوم شوهر انتظار اینکه تنهاییت رو پر کنن نداشته باش ... هرچقدرم خوب باشن بازم ممکنه یه حرفی پیش بیاد بره رو اعصابت
احترامشونو حفظ کن ولی حد و مرزت رو نگهدار باهاشون ... کم برو که کم بیان
و تایم ازادت رو با سرگرمیای دیگه بجز مهمونی پر کن که خیلیم فرصت رفت و امد نداشته باشید
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
