نیاز دارم در این باره حرفای ادمارو بخونم ممنون میشم خالصانه بنویسید و وقت بزارید🙂حس و حالتون، روزمرتون، و سبکتون چجوریه کلا با اینحال؟ هم کسایی که زمونی داشتن و الان دیگه نه بگن چرا و چطوره الان؟ هم کسایی که ذاتا تنهایی رو میپسندن و چرا؟ طولانی هم باشه چه بهتر میخونم کامل..💜
من دوست صمیمی ندارم چرا؟ چون همیشه ته روابط صمیمی یکی دنبال منفعت شخصی خودش بوده ...من دوست زیاد دارم بعضیا برای کافه رفتن خوبن . بعضی ها برای پیاده روی خوبن ...اما هیچ کس برام تاونقدر صمیمی نیست که بخوام براش کاری کنم ...سعی میکنم دامنه روبط اجتماعیم بالا باشه اما نه صرفا با ایجاد یک رابطه صمیمی ....مثال بزنم برات من و یک اقایی خیلی همو دوست داشتیم بعد خانواده پسره مخالف بودن اخر سر کاشف به عمل اومد دوست صمیمی من با خانواده اونا دذر ارتباط شدن و بد منو بهشون میگفته
زندگی چیزیست که برایت اتفاق میافتد، وقتی داری برای چیز دیگری برنامه میریزی😊
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من قبلا ی عالمه دوست و اشنا داشتم هرکیو میدیدی منو میشناخت ولی بعد ها فهمیدم که اونا دوست نبودن برای من اصلا تا کی میخواستن بمونن؟ و الان به هیچ کسی هیچ نیازی ندارم و هیچ دوست صمیمی ام ندارم از این بابت خوشحالم هستم و اگر خواستم روزی کسیو به دوستی انتخاب کنم قبلش فکر کنم و بسنجم همه چیزو
(کارآموز وکالت هستم)❤🌱اصلا وکیل هم که شوم،مدام پله های دادگاه را بالا و پایین روم،حق آن را از اين و حضانت آن را از دیگری هم که بگیرم باز هم دلتنگ دم کردن چای در خانه ی توام و حق همه در مشت من و حق من در مشت دیگری ست💔(امروز ۲۱ شهریور ۴۰۲ و من به یکی از اهدافم که قبولی تو آزمون وکالت بود رسیدم،الهی شکرت،ممنونم خدا جونم🙏🥲❤)
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم...تحمل زندگی فامیلی را ندارم...من آنقدر به تنهایی خود عادت کرده ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم..تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم که اصلا استعدادش را ندارم...!