2777
2789
عنوان

شما باشین آشتی میکنین

174 بازدید | 26 پست

تو تاپیکای قبلیم هست یه توضیح کوتاهی هم اینجا میدم من پارسال با داداشم و خانومش دعوامون شد زنش خیلی به من ظلم کرد که تو یکی دو خط نمیشه همشو گفت خلاصه بگم اختیار ازدواج من و مراسمم افتاد دست این زن داداش و ایشون تا تونست عقده های خودشو سر من خالی کرد و مراسممو خراب کرد بعدشم که به قول خودش جبران کرد باز دلش آروم نگرفت و به هر نحوی تو زندگی من سوسه میومد مثلا رو گوشی شوهر من پیام میداد که به زنت رو نده و ...

من ۹ سال به خاطر داداشم و بچه هاش که خیلی عزیز بودن واسم تحمل کردم حتی یکبار هم به روشون نیاوردم دیگه این ۳ ،۴ سال آخر رفت و آمدمو کم کردم.

تا اون مهمونی که خودشون جو رو متشنج کردن و دعوا شد و منم اینا رو بهشون گفتم داداشم و زنش کلی به من توهین کردن و دلم شکست.

حالا داداشای دیگه ام زنگ زدن که سرطان داداشی که باهاش قهر کردم بعد ۲۰ سال برگشته و الان میره شیمی درمانی و نمیخواد آشتی کنین با هم ما مهمونی گرفتیم فقط بیا 

رفتن من حتی اگه عذرخواهی یا آشتی هم باشه هیچیو تغییر نمیده واقعا هیچی بین ما مثل قبل نمیشه.

عذاب وجدانم دارم که از خبر مریضی داداشم اونقدر که باید ناراحت نشدم نه اینکه خوشحال بشم ناراحت شدم ولی نه اونقدر که باید.

نمیدونم امروز میرم اونجا رفتارم باهاشون باید چجوری باشه پشیمونم که قبول کردم

شما بودین چه میکردین

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نمی رفتم. یه با نه ای می اوزدم

این داداشای دیگمو چیکار کنم میگن ما همه ناراحت این وضعیتیم فکر نمیکردیم ی روز بین ما اینطوری بشه 

گفتم ما قهریم به شما چه ربطی داره میگه نه همه بهم ریختیم انگار حوصله رفت و آمد با همو نداریم 

با اینکه میدونن زن اون ی رفتارها و بی احترامی هایی میکرد وقتی میرفتیم خونه اشون که دیگه نریم.

به دعوای ما که نبود 

طبیعیه که خیلی ناراحت نشده باشی.چون با یکی هم خونی دلیل نمیشه که اون آدم باید خیلی واست عزیز باشه و همیشه تو زندگیت بمونه. من اگه جای شما بودم خیلی خیلی سنگین با گل یا کمپوتی فقط یکبار برای چند دقیقه به عیادتشون میرفتم اونم به حرمت بقیه اعضای خانواده ام.و اصلا با اون برادر هم صحبت نمیشدم هرگز

این داداشای دیگمو چیکار کنم میگن ما همه ناراحت این وضعیتیم فکر نمیکردیم ی روز بین ما اینطوری بشه گفت ...

ما مسعول ناراحتی یا خوشحالی دیگران نیستیم. از من می شنوی نرو هرچقدر روابط کم اونقدر آرامش زندگیت بیشتر  و به خدا نزدیک تری. این حرف و من نمی زنم مولانا میگه حتما یه چیزی می دونه میگه. (کم گریز از شیر و اژدر های نر/ز آشنایان و خویشان کن حذر) میگه از شیر و اژ دها نترس از آشنایان و فامیلت بترس و فرار کن

ما بیشتر در تخیلاتمان رنج می‌بریم تا در واقعیت.. سنکا

امیدوارم خوب بشند. شاید بهتر باشه تنهایی بری یه سر بزنی فقط و اصلا با زنداداشت سلام احوالپرسی هم نکن ...

داداشم تو دعوا گفت دیگه خونه ما نیا گفتم من که خیلی وقته نمیام گفت به جهنم

الانم خونه داداش دیگه ام مهمونیه خواهرم و اون داداشمو گفته من تو این یه سال جاهایی اونا بودن نمیرفتم میگه الان بیا دیشب و امروز صبح کلی زنگ زدن دوتاشون حرف زدن

عزیزم نه عذاب وجدان داشته باش نه چیزی لطفا ، اون دو تا تغییر نکردن دو تا ادم سمی که حالا یکیش داداشته و مریض شده !! واقعیت اینه ،حرفای گل و بلبل و اینا هم یه سری تعارف و حرفای بیجان تو فرهنگ ما هست، رفتی هم به رویه گذشته عمل کن و همچنان رفت و امد بسیار کم یا قطع باشه برای ارامش خودت بهتره ،میگی نه امتحان کن ببین چیا میبینی ازشون

ما مسعول ناراحتی یا خوشحالی دیگران نیستیم. از من می شنوی نرو هرچقدر روابط کم اونقدر آرامش زندگیت بیش ...

چقدر قشنگ گفتی آره بخدا آرامشی ک تو این یه سال داشتم هیچوقت نداشتم تو این ۹ سال همش نگران بودم اینا ناراحت نشن چقدر با شوهرم دعوا کردم که بیاد خونه داداشم داداشم ناراحت نشه با زنش سر سنگین شده بود سر دخالتاش با اینکه زن داداشمو دوست نداشتم چقدر با شوهرم بحث کردم ب خاطر داداشم با زنش خوب رفتار کنه

جلو شوهرمم سنگ رو یخم کردن

الان چسبیدم به شوهرم زندگیمم بهتره

عزیزم نه عذاب وجدان داشته باش نه چیزی لطفا ، اون دو تا تغییر نکردن دو تا ادم سمی که حالا یکیش داداشت ...

بخدا کل این همه سال مراعات مریضی داداشمونو کردیم زنشم هی سو استفاده کرد هی سو استفاده کرد

تا این مهمونی آخر که باز داشت به بهانه مریضی شوهرش جلو داماد خواهر من آبرو ریزی میکرد من دیگه طاقتم نیومد خیلی آروم رفتم جلوش گفتم فلانی خانوم اینجا جاش نیست یهو داداشم نمی خیز شد گفت تو میخوای اونو ادب کنی بخدا اگه میز جلوش نبود میومد منو میزد چون سابقه این رفتارو با خواهر و برادر دیگه ام داره که دیگه دعوا شد

چقدر قشنگ گفتی آره بخدا آرامشی ک تو این یه سال داشتم هیچوقت نداشتم تو این ۹ سال همش نگران بودم اینا ...

آفرین. می خاستم همینارو بگم که خودت بهتر از هر کسی می دونی. به خدا اینا رابطه بین شوهرت و بچه هاتو هم خراب می کنن. این مشکلات و ما هم داشتیم از وقتی روابط کم شده مشکلاتمون حل شده. دلت به حال زندگی خودت و شوهرت بسوزه به خدا از هیچ کسی فایده که نه کلا ضرر می رسه. نگو سنگ دلی. ولی تو این دنیا همه دنبال منفعت خودشونن و دوست ندارن خوشبختی کسیو ببینن. شما خودتو ملامت نکن ولی بدون به محض اینکه رابطه ات شروع بشه باز همون اش و همون کاسه و مشکلات آغاز میشه شما فکر میکنی داداشت یا زن داداشت تغییر کردن نه به خدا همون آدم قبلیت. از طرفی هر چقدر به آدما رو ندی و زیاد رفت و آمد نکنی اونقدر ارزشت بالاست و قدرتو می دونن. 

ما بیشتر در تخیلاتمان رنج می‌بریم تا در واقعیت.. سنکا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  19 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش