منو یه اقایی دوسال باهمیم هم دیگه رو دوست داریم وقتی خانوادش منو دیدن مادرش ازم خوشش آمد اما خاله رلم(که هم زن داداش ناتنی رلم و جاری آیندم میشه )رفته پیش مادر رلم بدگویی منو کرده که معلوم نیست من چه دختریم خانواده دارم یا ندارم ازم ایراد گرفته نشسته موخ مادر رلمو شبست شو داده و مامان رلمم چون دهن بینه گوش داده به حرفش الان گارد گرفته برای ازدواج وگرنه قبلش من رضایت تو چهرشون دیدم . خلاصه هنوز عروس این خانواده نشدم دارن اذیتمم میکنن پشتم بدگویی میکنن با اینکه من تا جایی که تونستم نهایت ادب بهشون گذاشتم حتی برای بچه همین خانوم که بد گویی منم کرده عروسک گرفته بودم ولی اون بعدش نشسته پشتم بدگویی کرده . به رلمم میگم با این خانم سرد برخوردکن محل نذار ک بفهمه ناراحت شدی میگه نه رابطه داداشم و زن داداشم از هم میپاشه بعد نمیذارن ازدواج کنیم بذار بعد ازدواج.از یه طرفی ام من این آقا ک رلمه دوست دارم خیلی باشخصیته پسر خوبیه و اونم دیونمه نمیخام از دستش بدم از یه طرفم ناامیدم که از الان این طوریه داستان نمیدونم بنظرتون چکار کنم؟