ی همسایه داریم زنه کلا رو اعصابمه زیاد سرش توی زندگیمونه پنج ساله مستاجریم و مجبورم تحملش کنم چون اجارش مناسبه توی این شرایط ..اما این زنیکه به هر بهانه ای زنگ میزد به شوهرم که سراغ منو بگیره سری آخر زنگ زد به شوهرم که من توی خونم گیر افتادم بیا درو باز کن هرچی به زنت زنگ میزنم جواب نمیده (به دروغ)منم متوجه شدم رفتم خونش که بهش بگم این دروغ چی بود گفتی کی به زنگ زدی؟پیش شوهرش خواستم بگم
البته تا فهمید شوهرشو فرستاد حمام که گندش درنیاد دروغش لو نره ..رفتم خونم بهش پیام دادم چرا به هر بهانه ای زنگ میزنی به شوهرم و میخوای اعصاب منو خرد کنی؟میددنی که نسبت به این موضوع حساسم ..شروع کرد به من توهین کردن و مغلطه
منم نتونستم توهیناشو تحمل کنم دیدم دارم گناهکار میشم
زنگ زدم به شوهرش که بیاد پارکینگ بهش بگم چرا خانمت هردفعه به دروغ به شورم زنگ میزنه میگه خونه نیست و بینمون دعوا میندازه
اصلا به من زنگی نمیزنه
خلاصه گفتم و شروع کرد مغلطه و دست پیش که شوهرش اصلا طرفداریشو کرد نزاشت من حرفمو بزنم زنیکه
خلاصه ازونجا اختلاف من با این شروع شد و چشم دیدنشو ندارم ولی اذیت و آزاراش دوبرابر شده تراسشو هفته ای چندبار میشوره ما طبقه پایین هستیم میریزه تراسمونو کثیف کاری میشه ..شوهرمو میبینه مظلوم نمایی و ادامه میده من میرم شوهرمو صدا میزنم داد میزنه روانی و توهین
جالب اینجاست شوهر الدنگ من میگه زنه کمال احترام به من داره
شما جای من باشین چیکار میکنی با همچین زنه همسایه مریض که از در میندازمش بیرون از دیوار سرش توی زندگیمونه
شوهر الدنگ من میگه اون فقط داره اعصاب تورو خرد میکنه ولی به من احترام میزاره (زنیکه خیلی بازیگره) همه جا هم پشت سر من پچ پچ میکنه و راجع به ما حرف میزنه
کاشکی میشد لال بشه