از ازدواج با من چند روز پیش بهم گفت بدش اومد معذرت خواهی الان امروز باز گفت گفت از سگ خودمون پشیمون ترم
من ن تو عقد مث بقیه طلا دارم هیچی ندارم ولی اصن هیچی نگفتم
آرایشگاه هم نمیرم پولی خرج نمیکنم میگم شوهرم گنا داره
چند روز پیش خونشون بودم اصن بهم اهمیت نداد شما فککنید تو خونه ای باشید ک با هیشکی جز همسرتون راحت نباشید میرفت پیش داداش و خواهرش ب من اصلا اهمیت نمیداد
امروز بهش گفتم من خیلی ناراحتم چون تو هر موقع میای خونه ما من به بهترین شکل ازت پذیرایی میکنم هواتو دارم کنارت میشینم باهات حرف میزنم که موقع احساس تنهایی نکنی ولی تو این کارو نکردی با اینکه من اولین بارم بود اومدم خونتون انتظار داشتم یکمی باهام مهربون باشی و بهم اهمیت بدی ولی این کارو نکرد خیلی ناراحتم چون من خودم تنها نشستم به در و دیوار نگاه میکردم بعدش گفت که من پشیمونم از ازدواج با تو برا همین بهت اهمیتی نمیدادم
منی ک هیچ توقعی نداشتم