راضیم برمجهنم بمیرم ولی چند لحظه بعد مرگم حسرت و غم نداشتنمو تو پدر و مادرم ببینم،ببینم چقدر واسه اذیت کردناشون دارن غصه میخورن گرچه وصیت میکنم هیچ جوره نزارن پدر و مادرم نزدیک قبرم بشن،زنده بودنی زندگی رو واسمجهنم کردن نمیخوام اصلا نزدیک مردمم بشن
چقدر حسرت میخورم برای نامزدم،مراسم تشیعش مادرش میگفت عشقم عمرم نفسم مونسم کجا رفتی،الان فکر میکنم با خودم،یعنی مادر منم اصلا دلش میاد اینحرفارو بگه؟