چندبار خواب ی زن لاغر و خبیث رو دیدم ک میخواستم بهم اسیب بزنه
چندبار خواب ی مردی رو دیدم عین زنه بود انگار برادرش بود
دیشبم خواب دیدم توی ی شیرینی فروشی رفتم خیلی شلوغ بود ولی ویترینا تقریبا خالی بود ی در ته مغازع بود منو خواهرم تصمیم گرفتیم بریم اونجا گفتیم شاید اونجا باشه دوباره شیرینی و اینا ، بعد درو باز کردیم خیلی تاریک و متروکه بود انگار چندتا در بود اونجا و ی راهرو داشت تهش میرفت توی خیابون تاریک
خلاصه داشتیم میرفتیم ک ی ترس افتاد تو جونم گفتم برگردیم
پشت سرمو نگاه کردم توی تاریکی پشت همون دره ی مردی نشسته بود چهرشو ندیدم ی چوب دستش بود با چوب اشاره کرد گفت برگردین ماهم برگشتیم و از خواب پریدم