خب خلاصه بهتون بگم من یکی از پسرای فامیلو خیلی دوسش داشتم تا حد مرررگ عاشقش بودم اسمش آرمان بود ولی خب آرمان خانواده خیلییی معمولی رو ب پایین داشت و از خودش هیچی نداشت حتی ی شغل خوبم نداشت برا همینمیدونستم ک مامانو بابام محال بزارن ما باهم ازدواج کنیم از طرفی آرمان خبر نداشت کمندوسش دارم منم نتونستم بهش بگم بعد چن وقت ی پسری اومد تو زندگیم ک رابطه مون لانگ بود خیلیییی دوسم داشت عاشقم بود هر کاری کردم منو بخشید یکم گیر و بد دل و شکاک بود ولی واقعا دوسم داشت اهل خیانت نبود خسیس نبود ولی خب ی شهر دیگه بودن منم مطمئن بودم بیان خاستگاری بابام قبول نمیکنه چون غریبه س من وقتی با این آقا تو رابطه بودم عشق اولمو خیلی دوس داشتم خیلییییی