هوش واستعدادم خوب بود
درس خون بودم
اکثر وقتا معلم برگه خودمو تصحیح میکرد بعد به من میگفت برگه بقیه رو تصحیح کنم
کلاس سوم کلا،زنگ قرآن من به بچه ها قرآن یاد میدادم
اطلاعات عمومی عالی هم داشتم
بسیار هم مودب بودم
اما خوب به دبیرستان که رسیدم درسها سخت شدن
منم یه مدرسه معمولی بامعلم های داغون بودم
پدرم کارگر بود وپول کلاس و معلم خصوصی نداشت
خلاصه که با کم کاری خودم درنهایت یه لیسانس زیست گرفتم
تازه اونم هفت ترمه تمام کردم
سه سال پیشکه بچم سقط شد...
ازبس اطلاعاتم خوب بود،که رزیدنت پرسید خانوم شما خودت پزشکی؟
خندم گرفت گفتم نه،ولی آرزوم بود که باشم!
یه زندایی دارم همیشه میگفت یعنی میشه دخترم مثل تو درسخون باشه
الان ماشالا دخترش دانشجوی دندان
چون پولش داشت که مدرسه خوب وکلاس بفرستد
آرایشگری میخواستم برم،بابام میگفت چطور حالت بد نمیشه هزار جور زن میاد پیشت؟
منظورش از لحاظ نظافت واینا بود
مامانمم که میگفت محیطش خوب نیست
رفتم زبان،چهارسال درس خوندم
دیپلمشم گرفتم
مدیر آموزشگاه بهم پیشنهاد کار داد،ترم های اخربودم گفتم بعد لیسانسم
که شوشو اومد خواستگاری
موقعیت خوبی داشت
فامیل بود،گول شغل وپولش خوردم
اما همش توخونه حبسم میکنه،نه کلاسی نه چیزی
حتی یه ریال هم تاحالا درآمد نداشتم
خونه زندگیم همیشه تمیزه
آشپزیم خوبه
سلیقم خوب
دوتا خواهر تو ساختمون همسایم هستن که هرمانتویی بخرم
از روش میخرن،به خودمم میگن ها
میگن آخه ما حوصله گشتن تو بازار رو نداریم
ادامشم الان میگم