برای دلم…
سلام دل جان،
میدونم هنوز یه گوشهت بهش فکر میکنه.
میدونم وقتهایی که بیهوا اومد تو خاطرت، یه حس خالی و مبهم پیچید تو قلبت.
اما بیا یادمون بیاد...
نه اون پیامایی که با دلتنگی فرستاد،
نه اون زنگی که آخرش گفت "دلم برات تنگ شده"،
هیچکدوم از اینا نبود وقتی تو منتظر بودی. وقتی میخواستی باشه. وقتی دنبال یه نشونه بودی که براش مهمی.
یادت میاد چند ماه، سکوت؟
یادت میاد چند بار چِک کردی دید پیامو یا نه؟
یادت میاد با چه حالی گفتی "دیگه مهم نیست"، ولی تهش هنوز یه امید کوچیک داشتی؟
همه اون لحظهها واقعی بودن.
همه اون زخمها، واقعی بودن.
حالا برگشته.
ولی نه برای جبران.
نه برای ساختن.
فقط برای دیدن که هنوز جایی داری براش یا نه.
ولی دل من، تو دیگه اون آدم قبل نیستی.
تو دیگه منتظر هیچکس نمیمونی.
تو خودتو شناختی.
تو فهمیدی ارزش تو به موندنِ کسی گره نخورده.
و کسی که یه بار راحت رفت، اگه برگرده هم، باز راحت میره.
دل جان…
این بار خودتو انتخاب کن.
قوی بمون، حتی اگه هنوز گاهی دلت بلرزه.