تولد خاله شوهرم بود همه دعوت بودن بجز منو همسرم..
واقعا مشکلی باهاش ندارم من ولی این دختر از روزی که من نامزد شدن حسادت کرد بهمون حتی وقتی خودش نامزد کرد عروسی کرد اصلا ما رو دعوت نکرد
همش مادر شوهرم اسمشو پیش دختر سه سالم میاره که خاله پرستو گفته فلان خاله پرستو بیسار نمیخوام بزارم بچم حسی بهشون داشته باشه خیلی ناراحتم
ب سمت چپ بدنت
عجب عقده ایی خب شما هم میگفت چی میشد مگه
حق داری والا
هیچ برات مهم نباشه
تولدش امشب بود؟
مهم نباشه واقت
بهتر یه کادو به نفعت شد آدم حرصش میگیره ولی میگن کلاغ که قهر کنه چندتا گردو به نفع باغبونه
بخدا همیشه خونه پدر بزرگ همسرم میبینمشون مثلا دو سه ماهی یکبار با احترام هم برخورد میکنم نمی‌دونم این دختر چ حسادتی گرفته با من
خیلی ناراحت شدم شوهرم ما رو برد بیرون کلی هم گشتیم و رستوران رفتیم و شهربازی ولی واقعا ناراحت بودم گفتم عجب آدمایی هستن بعد کلی هم ادعا دارن مادر شوهرم عوضی باید اون به این رفتارهای خواهرش اعتراض کنه یجوری هم میپرستش انگار نه انگار پسرشو داره کوچیک میکنه
عزیزم اینو بدون که حتما شما یه چیزی دارید که اون نداره و به شما حسادت میکنه ،دایورت کن به چپت
این دفعه اگه چیزی گفت بگو مادر جان خاله پرستویی که بابای نوه تون(یعنی پسر خودتون) رو قابل ندونست برای عروسی‌ها و مهمونیهاشون دعوت کنه غلط کرد! (یا غلیظ تر بگو گوه خورد!)
بعد ریلکس روتو بکن اونور و تلویزیونتو ببین و میوه ات رو بخور
شما هم باید کم محلی کنید چه کاریه که اینقدر تحویل سون میگیرید
