فکر می کنید کی مقصر بود؟
من دوست داشتم کله ی محمد رو بکنم!
مهناز یه دختر تو یه خانواده سنتی بود و افکار سنتی تا مغز استخوانش نفوذ کرده بود یعنی یک دختر یک زن سنتی به تمام معنا بود! برای همین هم بعد از جدایی خودش رو کاملا مقصر میدونست.
نوع عشق و علاقه اش:عشق و علاقه ی زیاد همراه با حس تملک و نگرانی دائم از کافی نبودن برای همسرش.
وفاداری مطلق و ناخودآگاه حتی وقتی که همه چیز بین او و معشوق تمام شده و عملا دیگه اون شخص توی زندگی اش نیست.
نوع نگاهش که براش نا ملموس بود شوخی های دو جنس مخالف نامحرم...(همسرش و خواهر دوستشون)
اما از نظر من کاملا حق داشت و هرکس جای مهناز بود همین کار رو میکرد!دختر کم سن و سالی که توی یه خانواده سنتی پرورش پیدا کرده و طرف مقابلش هم در یک خانواده سنتی بوده.
اول از همه اینکه مهناز خیلی کم سن و سال بود و حق داشت حساس باشه و عجولانه و ناپخته یک جاهایی رفتار کنه؛اما حتی اصل دلخوری هاش هم کاملا به جا بود حتی اگر یه جاهایی اشتباه واکنش نشون میداد.
مردی که خودش بر نمیتابه که زنش با مرد نامحرم بگو بخند داشته باشه حتی کاملا بی منظور،خوب خودش هم حق نداره که از طرف مقابل انتظار داشته باشه دید بدی نداشته باشه و ناراحت نشه!چرا واقعا انتظار دارن که مثبت نگر باشه طرفشون؟به چه مبنایی؟! محمد باید همسرش رو توجیه می کرد و ارزش میذاشت و براش توضیح میداد اقلا.
رفتار های محمد علی رقم پوسته ی روشن فکریش کاااملا الگوی یک مرد سنتی بود و مرد سالارانه...
اخرش هم که سر مسائل مسخره و پیش پا افتاده توی اون دوره و زمونه دختر عقد کرده رو رها کرد!سر چی؟!چرت و پرت که خودشم خیلی توش مقصر بود.
اما دگرگونی مهناز رو خیلی دوست داشتم هر چند در نهایت همون زن سنتی ته وجودش داشت نفس میکشید و به افکارش جهت میداد اما باز هم متحول شدنش رو در همون ابعاد خیلی دوست داشتم.تحصیلات عالی،راه انداختن یک کار معقول ورود به دنیای ادبیات و ...
بگید ببینم فقط من بودم که به مهناز حق می دادم حتی وقتی خودش هم خودش رو محق نمی دونست؟
البته که رمان خیلی به واقعیت نزدیک بود شخصیت ها و ماجراها و عکس العمل ها و فکر ها.روابط علت و معلولی توش کاملا درست بود.