شوهرم پنج روز خونه پنج روز سر کار تازه ازدواج کردم تنهایی میترسم شوهرم و نیست دلم میگیره میام خونه مامانم
مامانم صبح تا شب کار داره یک دقیقه نمیشینه توقع داره منم کاراشو بکنم من دوست ندارم حالا در حد کمک ساده مثل چای اوردن و ظرف شستن انجام میدم ولی دوست داره هر کار میکنه منم بکنم الانم دعوام شد همششش حسرت کسایی رو میخوذم ک شوهرشون پیششون همیشه هست زندگی عادی دارن
چنین زندگی حق من نبود