خودشیفته رو نمیدونم
ی خاستگار داشتم خودش منو تو خبابون دید مادرشو همون موقع تو خیابون کشیده بود بیرون وسط محرم خاستگاری کرده بود و مادرش هرردز زنگ میزد اصرار و اصرار ک پسرم عاشق شده
من گفتم نه پسره رو تو خیابون دیرم جلو دوستاش کلی حرف بارم کرد منم خندیدم