توی یک ساختمون بودیم بابام هم اونجا بود یهو همه مردم پایین ساختمون جیغ میکشیدن و جاذبه بخشی از زمین کم شده بود و مردم از روی زمین پرتاب میشدن و یک جاییی خیلی دور فرود میومدن و پودر میشدن و نابود ،
کسایی که توی ساختمون بودن در امان بودن اما اگه میومدن پایین نه ،
صدای جیغ و فریاد مردم خیلی زیاد شده بود ، خانوادم متوجه من نبودم من خودمو از ساختمون به اون محوطه رسوندم که جاذبه کمه و میخواستم به بقیه یک پسری کمک کنم یا اونا رو به ساختمون ببرم اما تا وقتی خودم وارد اون فضا شدم نزدیک بود پرتاب بشم اما به زور روی زمین یک چاله درست کردم و دستم رو به اونجا گیر دادم و به زور داشتم تعادل خودم رو حفظ میکردم که پرتاب نشم اما یک آدم مزاحم میومد و اونجا اذیتم میکرد قیافش یادم نیست اما ترسناک بود هر چیم به بقیه میگفتم این مزاحمم شده بقیه می‌خندیدن و به زور خودمو به ساختمون رسوندم و آنقدر بالا پایین رفتم که اون مزاحمم گم شد یهو
تعبیر خواب داره؟
