سرشب حدود ساعتای ۹ اسنپ گرفتم یه اقای تقریبا میانسالی بود
اول ک تعجب کرد عقب نشستم گف عع عقب میشینین چرا
رادیوش روشن بود همش خش خش میکرد گفتم میشه لطفا خاموشش کنین گف چشششم خوشگل خانوووم😶
با یه لحن کشدار و تهوع اور😑
دیگ شروع کرد ب سوال پرسیدن متولد چندی چندسالته مقصد ادرس خونه خودتونه فلان منم همش جواب سربالا میدادم
بعد شروع کرد از خودش تعریف کردن ک اره من بازنشسته فلان شرکتم واسه سرگرمی میام اسنپ فلان قدر حقوقمه خیلی دست و دلبازم خوش اخلاقم اینجورم اونجورم
همشم از تو اینه دید میزد منو
دوباره برداشت گف کجایی هستی ایقد سرخ و سفیدی؟
گفتم همینجایی گف ن بهت نمیخوره ایجایی باشی شبیه ترکایی🚶🏻♀️ بعد شروع کرد ترکی حرف زدن😐
حالا باورش نمیشد من نمیفهمم حرفاشو
تو مسیر دوستم زنگم زد موقع خداحافظی بهش گفتم بوس بهت یهو این مرتیکه برداشت گف عع پس من چییییی با خنده حالا😑🤣
هر کارم کردم شماره کارت نداد ک کرایشو بزنم واسش گف نمیخاد فرصت زیاده حالا
منم تو دلم گفتم ارههه بیااااه😑
به محص پیاده شدنم بلاکش کردم مرتیکه عنتر رو