من یادمه ده سالم اینا بود
تو کوچمون یه دختره بود خیلی خوشگل بود چشم رنگی بور
به پیرمرده هر روز اینو به بهونه توت دادن بهش میبرد تو پارکینگ خونش این دختره هم سنی نداشت شاید چهار سالش اینا بود
نمی‌دونم اون تو چیکار میکردن اما به پیرمرد همیشه حس بد داشتم حتی یادمه با اون بچگیم به پیرمرد گفتم چرا می‌بری تو پارکینگ بهش توت میدی همینجا بیار بهش بده
خدایی مامان من همه اینا رو بهمون گفته بود
اما بعضی دخترا بنده خدا ها نمیدونستن هیچی
الان دختره بزرگ شده اون پیرمرد هم هست
اما من خیلی بدم میاد ازش
خیلی هیزه
بد نگاه می‌کنه
زل میزنه به بدن آدما
من همیشه پوششم خوب بوده و سنگین بودم باهاش
هر جا نشسته گفته دختر حاج فلانی(بابام) دختر خوبیه
عوضی
اسی نمیخای گزارش بزنی؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
