بگو که نیستی فقط خدای جا نمازها
بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها
بگو که نیستی فقط خدای
تو در قیام سَروها، تو در خروش رودها
تو در هوای باغ ها، میان شاه توت ها
تو بر لب قنات ها، تو در دل قنوت ها
خدای من! چه بی خبر قدم زدم کنار تو
رفیق من! چه دیر آمدم سرِ قرار تو
قرار من! قرار لحظه های بی قرار من!
خدای من! یگانه ی همیشه در کنار من!
تو خوبی و نمیرسی به داد خوبها فقط
تو هر دمی کنارمی، نه در غروبها فقط
تو را میان گریه و میان خنده دیدهام
تو را میان هجرت و پَر پرنده دیدهام
تویی، تو رازِ آخرین تبسّم شهیدها
تو در سرود بادها، تو مادر در جنون بیدها همان پاییها را
میبینم ! چه بی خبر قدم زدم کنار تو رفیق من! چه دیر آمدم سرِ قرار تو