2777
2789

من دو تا خواهر دارم که ازم بزرگترن 

ماجرا از این قراره که من چون شوهرم قرار بود شب شیفت باشه از هفتم محرم منو گذاشت خونه بابام من خونه خودم راحت ترم ولی چون شهر خودمون مراسمای عزاداری ش خیلی خوبه گفتم خب میرم دیگه اشکال نداره بهم خوش میگذره اونجا

من دو شب خونه پدرم بودم و ابجی بزرگمم دیده بودم 

 (اون دو تاابجی هام زیاد باهم رفت و آمد ندارن به خاطر یه وصلت بچه هاشون که نشد که بشه زیاد با هم برو بیا ندارن)ولی من خونه هر دوتاشون میرم اونا هم میان)

دقیقا قبل شروع مراسم عزاداری روز تاسوعا ابجی دومم اومد و گفت بریم خونه ابجی بزرگه من گفتم نمیخواد بریم بزار بریم مراسم که تموم شد بعدا بریم

اون گفت نه دیگه اون وقت بد موقع اس و اینا الان بریم

دیگه منتظر شدیم که مامانم بیاد بیرون بود 

خودمم زنگ زدم به دختر ابجی بزرگم که میخوایم بیایم خونتون(فقط به خاطر ابجی دومم رفتم خودم زیاد موافق رفتن نبودم دلم میخواست برم مراسم)

بعد بابام ما رو رسوند خونه ابجی بزرگم و رفت 

بعد نیم ساعت چهل دقیقه من گفتم پاشین بریم هیئت 

دیدم ابجی بزرگم میگه الان که هوا خیلی گرمه نریم به خدا

و الان که صدای هیئت نمیاد هنوز......

بعد چند بار گفتن من دیدم نه اینا انگار نمیخوان بیان  به مامانم گفتم با ناراحتی شما اگه نمی‌یاین من برم  مامانم گفت تو برو کارتش در آورد گفت برام فلان چیزو هم بخر

چون بچه باهام بود بهم بر خورد گفتم چطور میشه ماهممون با هم اومدیم اینجا....

 قرار کردیم که بریم از اینجا هیئت واقعا که خجالت نمیکشین☹️

تو دلم واقعا ناراحت شدم چون آخرین روز هیئت بود و دلم واقعا درد داشت دلم میخواست برم اونجا آروم شم...🥲🥲

دیدم هر سه تاشون بلند شدن و اومدن  می‌خواستیم پیاده بریم بعد خواهر زاده ام میگه عه به خدا الان ساعت شیشه تا شما برسین تموم شده ...😐😑

من بیشتر ناراحت شدم و به ابجی بزرگم گفتم خب اگه دوست نداری نیا به زور که نمیخوام ببرمت دخترت میگه تا برسین اونجا تموم شده خودتم که میگی صدا نمیاد هنوز شروع نشده.....مسخره کردین ما رو.... اونم ناراحت شد و گفت تو که دوست نداشتی اصلا خونه ما نمیومدمدی ...منم گفتم نه که شما خیلی  خیلی میان خونه ما من که از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم و بچه ام رو زدم  زیر بغلم و از هر سه تا شون جلو زدم پیاده و رفتم🥲😔

واقع ناراحت شده بودم ار ازاینکه یه تیم شده بودن هر سه تا شون و من تنها بودم 

دیگه تو هیئتم خودمو قایم کردم ازشون چون واقعا از ته دلم ناراحت بودم💔

بعد هیئت که تموم شد مامانم پیدام کرد و گفت بابات تو ماشین منتظره منم گفتم من دوست دارم پیاده بیام

 واقعا هم پیاده روی حالم رو فقط میتونست خوب کنه...


و به ما مانم و ابجی دومم گفتم راضی نیستم اگه پشت سرم حرف بزنین اگه چیزی بگین اون دنیا جلو تون رو میگیرم  اون دو تا هم خیلی ناراحت شدن خودمم اصلا اصلا خوب نبودحالم 💔💔

بعد رفتم خونه بابام پیاده و به مامانم گفتم راضی نیستم از حرفایی که قبلا از زندگیم زدم به خداهرام چیزی بگی و مامانم دوباره بیشتر ناراحت شد

منم داشتم همینجوری گریه میکردم ابجی دومم رفته بود خونه خودش

منم زنگ زدم به شوهرم که بیاد دنبالم بریم خونمون 

مامانم و بابام خیلی ناراحت شدن و مامانم خداحافظی  نکرد باهام ...

بابام گفت چرا میخوای بری ؟

منم گفتم به همون دلایلی که دخترای دیگه  تون  میرن خونه خودشون مگه باید دلیل داشته باشه....

بعدم به مامانم گفتم ببخشید  که این چهار روز مزاحمتون شدم اونایی که نمیان خیلی احترامشان از من بیشتر و بهتر ه...

من خیلی به فکر شونم و بیشتر ازخواهرای دیگه ام زنگ میزنم و میرم خونشون...

ولی مامانم با ابجی دومم خیلی خوبه

 خیلی سیاست داره خواهرم...

ابجی بزرگمم از دست من خیلی ناراحته من هیچ قصدی نداشتم فقط میخواستم برم هیئت حتی دخترش محلم نمیزاره و اخم میکنه

از اون روز مامانم و ابجی هام کلا دیدشون نسبت بهم عوض شده...و خیلی باهام سر سنگین اند

کاش خودم تنها همون اول میرفتم و به هیچ کدوم کاری نداشتم


الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چقدر بچه گونه رفتار کردی، حق دارن باهات سرد باشن، سره چیز الکی اوقات همه رو تلخ کردی، بچه کوچولویی مگه دنبال دسته و هیبت بری؟! ده روز رفتی به روز نری چی میشه؟! مثل بچه ها لج کردی همه رو هم ناراحت کردی

رفتارت به بچه میخوره

با ابله بحث نمیکنم

از کجا فهمیدی ده روز رفتم؟؟؟؟؟😃

حالا ده روز رفتی یا دو روزدمهم نیست منظورم بگیر منظورم اینه بچه کوچیک نیستی که هیئت و دسته ندیده باشی آنقدر واسش داستان درست کردی

ببین عزیز من ، خودت داری خودتو نابود میکنی، بقیه هم عذاب میدی، یبار بشین تکلیفتو با خودت معلوم کن، خودت از همه بیشتر زجر میکشی با این رفتارها

با این گیر دادنا با از همه چی ایراد گرفتند

خودت می دونی

تهش خودتی و زندگی که می‌تونستی با خوشی و رفتار درست و سخت نگرفتن بهشتش کنی یا جهنمش کنی واسه خودت و اطرافیان

فقط بدون هرررر بلایی سرت بیاد بقیه فقط چند روز گریه میکنن برات و ناراحتت میشن بعدش هرکس پی زندگیش می‌ره

شما حال روحیات خرابه دنبال بهونه ای خودتو خالی کنی، وگرنه یه چیز کوچیک ارزش نداشت اینهمه دلخوری درست کنی

حال خودتم خرابتر کنی


با ابله بحث نمیکنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792