دوستم نیست دخترخالمه
ده سال پیش ازدواج کردن و همسرش همون قبل عقد بهش گفته بود ک مدتی ک تهران تنها بوده برای اینکه ب گناه نیفته ی خانمی رو صیغه کرده ک ازش ۱۵ سال بزرگتره و الان صیغه شون تموم شده و ...
دخترخاله ی من هم فکر کرده بود تموم شده و تو فشار تنهایی بوده و... ولی حدود سه سال بعد از ازدواجشون زمانی ک دخترخاله ام باردار بود تماس های اون خانم با شوهر دخترخاله ام دوباره شروع شد
و این بار شوهرش میگفت اون خانم مرتب تحت فشار گذاشتتش بابت اینکه وقتی اون تو فشار جنسی بوده کمکش کرده و حالا نوبت این آقاس ک کمکش کنه
اوایل سه روز یه بار میرفت خونه اون خانم و همش دری وری ب زنش میگفت ک کار خیره و تو ثوایش شریکی و....
بعد دیگه کم کم دخترخاله ی من مریض شد،ام اس گرفت متاسفانه و این آقا هم رابطه شو ب همین خاطر با اون خانم رسوند ب ماهی یه بار دیدار
تا پارسال ک ب دخترخاله ام گفت رابطه اش با اون خانم کامل تموم شده !
بیماری دخترخاله ی من متاسفانه پیشرفت هم داشته و هرزگاهی بستری میشه تو بیمارستان هنوز
حالا سری قبلی ک بستری بود دکتر گفت باید منتقل بشه ب بیمارستان دیگه ای و چون دستگاه خاصی رو نداشتن رضایت میخواستن برای جاب جایی با آمبولانس
من پیشش بودم و زنگ زدم ب شوهرش ک بیاد
شوهرش گفت من سمت فلان خیابونم و تا یک ساعت دیگه میرسم
اون خیابون همون محل زندگی همون خانم مسنه صیغه ایه