دور از جون
نفرمایید
شما بزرگوارید
البته حق داری... وقتی هی زخم بخوری، یا توی اطرافیانت ببینی که چه جوری اول عاشق بودن و بعدش زدن به تیپ هم، دیگه حال آدم از اسم عشق هم بههم میخوره.
ولی میدونی دوست عزیز، واقعاً تقصیر عشق نیست،
تقصیر اون برنامههایی هستش که از بچگی توی ذهنمون ضبط شده.
همونا که میگن: عشق یعنی رنج، یعنی گذشت بیحد، یعنی درد…
مادران و پدران گذشته، مدام می گفتن باید بسوزی و بسازی
همون موقع ها که اصلا پسر و دختر همدیگه رو ندیده بودن ولی پدر و مادرا میشوندنشون پای سفره عقد.
یه جور اجبار با عشق گره خورده بود.
هر چی اون دختر می گفت من از این پسره خوشم نمیاد، می گفتن عروسی کنی عادت می کنی.
عشق گره خورده بود به عادت به تنفر...
همه این اتفاقات در ناخودآگاه ریشه کرده.
ولی دوست من، اگه اون باورا رو از ریشه عوض کنی،
میتونی یه عشق آروم و واقعی رو هم تجربه کنی.
از همون جنسِ نایابش.