میشه بگید حق با کیه

اره از بچه منم بدشون میاد

طوری که قبل اینکه من از اونا سر شم یک روز دخترم گفتم ازشون بدم میاد عموم جلوی زن عموم به من میگه چرا اومدی ماشین ما 

حقیقتا بعد اینهمه حرصی که بهم داده دوست ندارم اصلا بعدا از من خوشش بیاد همون بهتر دوری و دوستی باشه

دلم صاف نمیشه ازش

اگه اینو بگیم جز مون می ن 

شما یک چیزی اینجا میگیم یک چیزی میشنوید 

یعنی مادرشوهرم اینا صرفا اینا شاد باشن همه چی رو دارن فدا میکنن

تا الان برادرشوهرم یک روسری برای زنش نخرید وقتی می‌رن بیرون کارت بایاشو میبره حتی یک رستوران و بستنی با پول باباست 

در حالی ماشین زیر پاش هایما هست و‌وضع کاریش خوبه موبایل فروشی داره

اصلا برادرشوهرم طوری رفتار میکنه اصلا ببینی حرصت می‌گیرد 

فک کن کل فامیل حرصشون گرفته 

توی مراسم نذری ما حرف میزد با داد و دست ،یهو دستش خورد لب زنش و بعد سر من داد زد جلوی سی نفر ول کن دیگه بین چی کار میکنی منم میگفتم حمید اون درو ببند نذری رو ها رو بچینیم بعد؟ 

ببین اصلا آشنایی وش از مدرسه دختر منه 

اونجا مربی یار بود و حمید برادرشوهرم بنا به دلایلی میرفت ظهر ها دنبال دخترم و اونجا هم دیگر و دیدن 

بعد ازدواجشون با اینکه ظهر ها میرفت دنبال زنش دختر منو نمیاورد یا وقتی نیاورد با کلی قیافه و اخم و تخم یا دختر من کلی ناراحت میومد خونه

اره اصلا اون سی نفر همه بهم میگفتن باشه تو جواب نده بیخیال شو 

داخل اون سی نفر مادران و پدرزن برادرشوهرمن بود خیلی بهم برخورد شانس آوردن شوهرم اونجا نبود نذری پخش می‌کرد با ماشین به دوست آشنا 

ببین هنوز به شوهرم نگفتم جلوی جمع طوری روی سر من داد زد یهو سکوت برقرار سد

اصلا تصمیم گرفتم هرچی بگن اهم کنم ‌خودشون کلی شوخی و حرف میزنن ما میخندیدن اصلا اخم نمیکنیم از این به بعد تصمیم گرفتم عین خودشون شم

وااای نگو  کلی خوراکی برای زنش دودایی رفتن خریدن بعد دخترمنم رفته بود پایین دیده بود دستشون از دوتا نایلون بزرگ یک عدد لواشک ارزون ۲۰تومنی داده بودن دستش

آورده بود بالا دخترم که بیا مامانم عمو و زن عمو پایین کلی خوراکی خریدن اینم بعدمن دادن با شادی میگفتم گفتم از کلی خوراکی لواشک لنت مانند بهت دادن میدونی از کدوم میگم 

میگه اره بقیه رو مامانی گرفت گفت مال زن عمو زشته بزار سرجاش 😐😐

دقیقا دقیقا زندایی و زن عموهای شوهرم آروم توی گوش من گفتن که خوبه حالا هم جین تحفه ای نیستا