زنداییم از وقتی ازدواج کردن همیشه دنبال سواستفاده از خانواده شوهر بوده بزرگترین سواستفادش اینکه جیب برادرشوهرشو(دایی بزرگمو ) تیغ میزنه چون دایی بزرگم شهر ما مغازه داره و سپرده به دایی کوچیکم و رفته تهران چون محل اصلی زندگیش اونجاست و این خانم هم تمام درامد دایی بزرگمو تیغ میزنه وقتی دایی بزرگم متوجه شد کارشو سپرد به کسی دیگه و این خانم قهر کرد که چرا اجازه ندادی بیشتر سرت کلاه بزاریم این اواخرم دارن کنار خونه مادربزرگم خونه میسازن و انتظار دارن هرروز مادربزرگم با اینکه کمردرد و پادرد داره برای کارگر اونا صبحانه و ناهار اماده کنه چندباری مادربزرگم اینکارو کرد بعد گفت من نمیتونم به زنت بگو بیاد اینجا درست کنه که زنداییم با مادربزرگم دعوا کرد به من مربوط نیست خونه پسرتوعه اگر میزد همشو به نامم میومدم میخام بدونم کی قراره اونجا زندگی کنه که میگه به من مربوط نیست!
واقعا چجوری میشه با ی همچین ادمی کنار اومد رفتارهای بدش بیش از این حرفاست که الان حوصلشو ندارم بگم و همین رفتارها روی زندگی اطرافیانش داره تاثیر میزاره حتی روی زندگی من