2777
2789

شاید یکم طولانی بشه میخوام قشنگ تعریف کنم بفهمین از قبل تایپ کردم.. هستین؟

هفته پیش مادرشوهرم زنگم زد فردامیخایم بریم تفریح(روستایی که خاله ی همسرم خونشونه) حدود نیم ساعت راهه.. گفتم باشه همسرم سرکاره ببینم چیکار میکنه گفت اون باشه سرکار ما خودمون میریم دایی میخاد بره ماروهم میبره گفتم خبرمیدم

زنگ زدم به همسرم گفتم مادرت فردا میخان برن فلانجا گفت چیکار به خودمم پیام داده گفتم برن بگردن و تفریح گفتم چیکارکنم گفت پیامت میدم یساعت بعد پیام داد تو فردا برو گفتم تو ساعت 8 میرسی نهار چی؟ گفت برم تو من هرکار باشع میکنم

 اینم بگم همسرم یه پسره و یه خواهرشوهر دارم

بعد ک ما رفتیم رسیدیم اونجا موضوع نمیدونم چیشد مادرشوهرم جلوی خاله ها و خواهرشوهرم اینا گفت علی(شوهرمن) مگه ما میبینمش جمعه تا جمعه میاد زنشو میرسونه میاد نهار میخوره سریع میره. جواب پیام منوهم نمیده نه خونه میسازه نه اخلاق داره فلانو داشت ادامه میداد به شوهرخواهرش میگفت تو دیدیش نصیحتش کن یه فکر کنه شوهرخاله ی همسرمم گفت اگه زنش چند روزمحلش نمیداد قهرمیکرد اونم فکر خونه میکرد


دیدم داره ادامه میده گفتم همسرمن واقعا کسیو نداره ما زمینی خریدیم خودتوم هی گفتین تونمیتونی میمونی اونم موند(پدرشوهرم همیشه میگه نمیتونین بسازین اجاره باشین بهتره شما از کجا میارین)

گفتم خیلی فشار روی همسرمه وگرنه همسرم رفتارش با من خوبه من صد سال دیگه هم بخاطر خونه با همسرم قهر نمیکنم عینو ک گفتم مادرشوهرم دیگه ادامه نداد و همه گفتن آفرین باید باتو خوب باشه ک هست   

تا عصر اونجا بودیم  زنگ زدم همسرم گفتم کجایی گفت توهنوز نیومدی گفتم دایی ماشینشو اورد ماهم باهاش میاییم منتظر اونیم گفت من صبحی از سرکار اومدم باز رفتم جایی سرکار. گفتم باشه میام
شب شد دایی همسرم اومد دنبالمون تو راه همسرم زنگ زد تو کجایی معلوم هست از صبح رفتی من از گشنگی مردم و گوشیو قط کرد.. همون حین ک تو ماشین کنار مادرشوهرم بودم پیام اومد رو گوشیش بعد دیگه داییش مادرشوهرمو رسوند بعد منو.. اومدم خونه دیدم خواهرشوهرم پیام داده علی دعوات کرده؟؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گفتم نه اصلا خونه نیست هنوز فقط پیام داده غذا سریع اماده کن گشنمه چطور؟ گفت پیام داده ب مامان دعوا کرده ک چرا تا این موقع رفتین و ب فکر من میستین و زن منوبرداشتین بردین کارتون بکار اون نباشه

گفتم چرا ب من هیچی. نگفت. همسرم اومد گفت نمیتونستی زودتر بیای گفتم. ن ماشین نبود همین.. فرداش مادرشوهرم پیام داد علی رفت سرکار گفتم آره زنگ زد گفت اذیتت نکرد دعوا نکرد همش تو فکرت بودم کاریت نکنه گفتم اصلااا

مادرشوهرم. گفت زهرا و شوهرش(

خواهرشوهرم) اومدن اینجا زهراگفته خوبه برین مشهد دیگه علی زنشو میکشه مادرشوهرم. میگفت به شوهر زهرا گفت ماشالله بهت خیلی مردی ک هیچی ب دخترمن نمیگی دمت گرم.. خیلی بهم برخورد همسرم اومد خونه آخرشب بهش گفتم مادرت و خواهرت زنگ زدن نگران بودن

چرا بایداخلاقت طوری باشه ک همه نگران. باشن مادرت هی شوهر تواهرتو ب رخم. میکشه گفت مادرم هرچی. گفت از این گوشت بده بیرون چطوری نگران شوهر اون میشن من مگه آدم نیستم(بارها شده مادرشوهرم تو فکر اون بوده همسرم اصلا انگار ن انگار..غش و ضعف.میره برا دامادش ) همسرم بارهاشده زنگ زده گفته مادر بیام دنبالت بریم بیرون گفته اوه نه حوصله ندارم بیرون با دامادش دیدیمشون

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   neusha23  |  2 ساعت پیش
توسط   افرآ  |  1 ساعت پیش