خونمون خیلی کوچیکه مادرم به خونه نمیرسه خیلی بدسلیقس تنها جایی که تمیزه اتاق منه فقد خودم مرتب میکنم
حالا با یه پسری دوسال دوستم عاشق همیم خونشون رفتم با مادرش خواهرش رفت امد دارم میخاد بیاد خاستگاریم اما خیلی خجالت میکشم از خانوادم از خونمون از رفتاراشون اخه خانواده اونا خیلی خوبن خونشون بزرگ وضع مالی و همیچیشون اوکی چیکار کنم خسته شدم میخام برم سر خونه زندگیم حالم ازین وضع داره به هم میخوره اصلا به پدر مادرم نرفتم خیلی تمیزم خیلی باسلیقه ولی اونا نه
خجالت میکشم بیان خونمون خاستگاری اخه دوست پسرم یه دید دیگه ای نسبت بمن داره چون همش میگه خیلی خوشتیپی خیلی دختر به خودت میرسی خوشم میاد چیکار کنم همش دارم طولش میدم میگم یکم بیشتر همو بشناسیم فعلا زوده...😔😔😔
افکار خانوادمم قدیمیه هیچی بلد نیستن وسایل خونه رو ببینین درب داغون واقعا خجالت اوره