من رو یه تایمی یه آقایی خیلی میخواستن نشد،من قبول نکردم،مادرشون همچنان هر جایی منو ببینه میگه حسرتت موند به دلم(گویا عروسشون خیلی اذیتشون میکنه) امشب هیئت بودم،فامیلیم با مادر این آقا.نشست پیشتم و های های شروع کرد گریه کردن،ازش پرسیدم چی شده و بهشون آب دادم و دستمال(از روی اخلاقیات) بهشون گفتم ناراحت نباشید و فلان و بهمان،شروع کرد آره حسرت تو به دلم موند این عروسه اذیتم میکنه خیلی اذیتم میکنه پسرم شده استخون متحرک منم هیچی نگفتم خودمم گریه میکردم هی میگفتم عیب نداره درست میشه(من نیاز به همصحبت داشتم دلمو خالی کنم) گفتم سرنوشت اینجوری شد منم تو این سن همسرمو از دست دادم نه شما به خواسته دلتون رسیدین نه من خوشبخت شدم حرف دیگه ای نزدم فقط از زندگیم گله کردم
الان خودتونو جای عروس اون خانم بزارید،من نمیخوام ناخواسته این دختر خانم از من ناراحت شن،نمیدونم چه حسی دارن من با مادرشوهرهرشون حرف میزدم(از دور نگاه میکردن) ولی من هیچ بدی ازشون نگفتم و گفتم که درست میشه عیب نداره کنار بیاین.
بنظرتون ناراحت میشن؟