نه الان ۶ و ۷ ساله نمیرم
فقط عید نوروز
و دو سه بار وسط سال در حد سر زدن
غذا هم خونشون چند ساله نمیخورم حتی میوه و شیریتی و چایی و اینا هم نمیخورم خونه اشون
تقریبا قطع رابطه ایم
فقط سلام و علیک رو نگه داشتم بخاطر شوهرم
الان میگم نکنه بازم با این همه سختی پاشم زندگیمو از نو بسازم و بازم بیان با جادو همه چیزو خراب کنن
بعد میگم نه بابا جادو وجود نداره . این اتفاقا بخاطر ساده لوحیایه خودم بوده
بعد ته دلم میترسم
میگم نکنه واقعی باشه و بازم مثلا بیام مغازه بزنم و دوباره همین بشه !
یا نکنه مثلا ماشین خوب بخرم و بفهمن و ببینن و جادو بیارن و اون ماشین بشه بلای جونم و ....
کاش خدا نااااابود کنه اینارو
من این چیزا با عقلم جور درنمیاد
اعتقاد ندارم
ولی همش ته دلم میگم نکنه راستی راستی سرنوشتم بازیچه دست یک زن شیطان شده