سلام دیروز ناگهان شوهرم تصمیم گرفت بریم شمال. ما اصفهان هستیم. من بدو بدو رفتم خرید وسیله جمع کردم کارامو کردم اولش البته مخالف بودم چون این تعطیلات خیلی شلوغه ما هم جا رزرو نکردیم. قرار بود ۴ صبح راه بیفتیم. من از ۲ بیدارم ساندویچ درست کردم وسایل رو مرتب کردم الان بیدارش کردم میگه ولش کن جاده شلوغه اذیت میشیم🫥🫥🫥🫥🫥🫥🫥 یعنی دارم از عصبانیت میمیرم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
در دلم کسی جا دارد که در تمام زندگی ام ،او را حس میکنم و به خاطر وجودش با خداوند در خلقتش شریک شده ام.ندیده دوستش دارم و عاشقانه منتظر حضورش در آغوشم هستم ❤
میدونید ما خیلی کم مسافرت میریم همیشه هم به من میگه بخاطر اینه که تو تنبلی مدیریت نداری زنیت نداری .... این دفعه گفت نه نیاوردم. حالا میخوام بفهمه اشکال از تنبلی خودشه. میگه راه زیاده خسته میشم حال رانندگی ندارم ... هوا بسیار گرمه ساعت ۸ بریم باید تو اوج گرما حرکت کنیم بد موقع میرسیم.یکشنبه هم باید برگردیم
یه چیز دیگه هم هست که بیشتر از هرچیزی حرص منو در میاره. این که ما تو ۱۲ سال زندگی تا حالا مسافرت تنهایی نرفتیم همیشه یه نفر باهامون بوده. دیشب به خواهراش زنگ زد نیومدن مامانش هم گفت مادر خودتون برید ما پاهامون درد میکنه تو ماشین زیاد نمیتونیم بشینیم. حدس میزنم چون کسی باهامون نیست بهانه اورد
ساعت ۵..۶ اینا بیدارش کن راه بیوفتین جاده دیگه اونقدرم شلوغ نیست این ساعت
میشه برای حاجتم یه صلوات بفرستی؟اگه نگاهت به امضام افتاد بدون خیلی به دعاهات نیاز دارم حتی ممکنه خدا به خاطر یه صلوات مشکل منو حل کنه از خدا میخوام صد برابر این کار خیری که میکنی به زندگی خودت برگرده و بهترینا برات اتفاق بیوفته:)) 😭❤️دعاهای شما میگیره تروخدا دعام کنین