ی چند ماهیه مغازه زدن مادرشوهرم اینا
پدرشوهرم میگه بیا اینجا وایسا حقوق میدم
بابامم میگه ینی چی لازم نکرده بری وایستی اونجا منم گفتم خب پولشو بده نرم اونم گف من نمیدم توام هیچ پولی نیاز نداری «مامانمم میگه من دوس ندارم شاغل بشی»از صبح تا شب وایستی اونجا
اینم بگم کار سختی نیست اصلا فروشندگیه دیگه
مادر شوهرمم هس
نامزدمم مشکلی نداره🥲نمیدونم چیکار کنممم
خودمم ی چند تا هدف دارم نمیخوام چشمم دنبال نامزدم باشه همشو اون انجام بده تو این وضعیتی که آنچنان وضعمون خوب نیس🥲وقتیم ب نامزدم گفتم نمیام احساس میکنم یکم ناراحت شد انتظار داشت کار کنم پیششون ولی خودمم احساس میکنم تو دوران نامزدی بری اونجا وایستی خیلی ارزشت میاد پایین