امروز رفته بودم استخر با دوستم که اونجا با دوتا دختر خیلی تصادفی آشنا شدیم میشه گفت همسن بودیم و این دو تا دختر خیلی از این دخترایی بودن که چسی میومدن.
بعد الکی آیفون ۱۶شو میکرد تو حلق ما،رتجب کاشت ناخنش بلند بلند حرف میزد عجیبب.
بعد آخر سر گفت خب میتونی بهم شمارتو بدی که استخر خواستیم بیایم هماهنگ کنیم من گفتم آیدی اینستاتو بده من اونجا باهات در ارتباط باشم... آقا گرفتن آیدی همانا اینکه فهمیدم این بلاگر همانا. اصلاً پیجشو که دیدم از خودم ناامید شدم بابا آخه چطوری میشه یه آدم م خانواده خوب هم از همه مهمتر پول و آزادی داشته باشه؟ ببین یه سری کارا رو ۱۰۰ من اگه اون پول و آزادیو داشتم انجام نمیدادم ولی خودمونیما ما خانواده ام الان دارن سر چیزهای کوچولو سگ دو میزنن عد یکی اینجوری بلاگره بریز و بپاش میکنه باباش برای تولدش آیفون ۱۶ پرو گرفته،من از وضع الانم ناراضی نیستم حتی وضعیتی که الان توش قرار دارم چیزی بوده که میخواستم اما واقعاً خیلی چیزا رو نمیتونم توی این سن به خاطر شرایط خانوادگیم به دست بیارم،، وای الان میخوام صحبت کنم این هی ی چیزیشو میکنه تو حلقممم