یه نکته: تجربه خودمه
اوایل تغییرم، خیلی عذاب وجدان داشتم. چون عادت داشتم بخاطر باورهای غلط، احترام کنم، مهربون باشم، نادیده بگیرم و... از کارای کوچیک شروع کردم و هی با خودم گفتم من مهمم، من ارزشمندم، من لیاقت ارتباط خوب رو دارم و.... تا خوبتر شد احوالم.
اعتماد بنفس اینه که توانایی ها و نقاط ضعفت رو بشناسی، کدوم بهتر میشه، کدوم رو نمیشه کاری کرد، اینکه خودتو همه جوره بخوای، من فکر میکردم حتما باید یه چیز خاصی باشم، شاغل و ... درصورتیکه میتونم ساده باشم، نه زیبایی، نه هیچی، ولی ارزش زندگی دارم چون بدنیا اومدم! خیلی اتفاقا افتاد ولی من سالمم، آبروم حفظ بوده همیشه، خدا منو از خیلی چیزا حفظ کرده، هوامو داشته و داره، پس من براش مهمه. چرا برا خودم ارزش قائل نشم. همه که بچه وزیر و وکیل نیستن! پس ربطی به موقعیت نداره