من اصلا نمیتونم تحملش کنم
دلیل خیلی از بدبخیام بابام بوده
امروز زنگ زد گفت بیرونم بیداری بیام خونتون ی سر
از وقتی صداشو شنیدم افسرده شدم
اومد ی ساعت نشست رفت
ولی از وقتی دیدمش حالم بده
افسرده شدم
کاش خدا محبتشون به دلم بندازه
دقیقااااا
منمم متنفرم
میشه بیاین تاپیک اخرم؟
من نسبت به مامانم اینجوریم:(
هممون بالاخره چیزایی دیدم اینجوری بشیم دست ما نیست که
عیب نداره خودتو سرزنش نکن بخاطر احساساتت
بابام خیلی دست بزن داشت و فحاش بود
الان فوت شده
دیشب خواب میدیدم با کمربند افتاده به جونم و سیاه و کبودم کرده
بد که چه عرض کنم
خیلی من و مادر و خاهرمو زجر داد با کاراش
نزدیکت سی سالمه یاد بعضی از رفتاراش میفتم هنوزم که توی بچگی کرده باهامون حالم بد میشه
دلم نمیخواد اتفاق بدی براش بیفته دوسشم دارم پدرمه
ولی چه کنم چه میشه گفت
اینم قصه ی زندگی ماست
بدم نمیاد
اما
فکر می کنم سفید شدن تک تک تار موهام تقصیر دلسوزی های الکیش هست
دلسوزی های که اگر نمی کرد و مغز متفکر بازی از خودش در نمیاورد شاید الان همه چیز بهتر بود
خوبه که از خدا میخاین انشاءالله خدا خودش کمکت کنه
من که عاشق پدرم هستم همیشه دستشو میبوسم هرشب
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
