سلام خانمای نازنین 🥰
امیدوارم حالتون خوب باشه
ممنونم که تشریف آوردین و وقت ارزشمندتون رو به من دادین ❤️
من معلمم، ۲۵ سالمه و کلاس اول مدرسهی پسرونهی دولتی درس میدم
سال گذشته ما یه مربی بهداشت داشتیم، ایشون آقا بود و سه سالی از من بزرگ تر بودن
ارتباط عاطفیای بین ما شکل گرفت به قصد جدی
ولی قبل از اینکه خانواده هارو در جریان بذاریم خانواده من مطلع شدن
بعد از اطلاع خانواده من چقدر من اذیت شدم، چه حرف ها ازشون شنیدم، چقدر دعوا تحمل کردم و متاسفانه اون اقا جدی پای تصمیمش نموند و تبعات این قضیه بیشتر منو درگیر کرد و قسمت فاجعهی ماجرا اینجا بود که پدر من شکاکه و همین قضیه مسئله رو برای من بدتر و سخت تر کرد
به حدی که مسئله با معاون اجرایی مدرسه که خانم بسیار محترمی بود عنوان شد.
بعد از اطلاع معاون ارتباط من با معاون مدرسمون خیلی نزدیک و صمیمی تر شد.
چند ماهی گذشت، من اصلا با اون اقا ارتباطی نداشتم حتی توی مدرسه هم برای مسائل کاری صحبتی نداشتیم
از دی ماه که خانواده من مطلع شدن تا فروردین ماه من یکسره دعوا داشتم به حدی که پرده گوشم پاره شد، گوشیم چک می شد، بازدید های تلگرام و واتس اپم باید باز بود و .. بعد از عید سختگیری کمتر شد و شرایط بهتری داشتم
تولد خانم معاونمون نزدیک بود، من امروز رفتم مدرسه که ایشون رو سورپرایز کنم پدرمم منو رسوند
از شانس افتضاح من مربی بهداشت هم اومده بود مدرسه ..
پدرم نهایت بعد از سه الی چهاردقیقه با من تماس گرفت که دارم برمیگردم بیام دنبالت؛ پلاک ماشین مربی بهداشت رو بلدن و ماشینش رو توی مدرسه دیدن
حالا از همون موقع اخلاقشون با من بده، نمیدونم شاید فکر میکنه من باهاش هماهنگ کرده بودم
ولی حالم بده از همون صبح
از این وضعیت زندگیم خسته شدم
من تحصیل کردم کارشناسی ارشد دارم سال سوم کارمه
توی جامعه بودم
حس میکنم حقم این برخوردا نیست
از این که قضیه گذشته رهام نمیکنه توان ندارم دیگه ..
روحم فرسوده شده