بچه ها من با پسر تو رابطه ام چند ساله که از هر لحاظ مناسب من نیست و سه سال هم با خانواده جنگیدم سرش و هیچکس راضی نشد و نمیشه ، حقیقتش بعد سه سال خودمم به این نتیجه رسیدم که ما برای هم ساخته نشدیم به درد هم نمی‌خوریم و حسم بهش خیلییی کم شد چند بار کات کردم اما اون قبول نمیکنه چون سنش کمه ۴ سال از من کوچیکتره ۲۲ سالشه و کات نمیکنه منم دیگ بخاطر اون الکی موندم که نکنه خودکشی کنه یا هرچی دیگ گفتم اخه تا کی نهایت تا دو هفته دیگ که شرایطش اوکی شد کات کنم باهاش. این وسط یک نفر بهم پیشنهاد اشنایی داده ب قصد ازدواج منم دیگ ۲۶ سالمه و واقعا دوست دارم ازدواج کنم اگه جور بشه و دوست دارم این مورد رو باهاش آشنا بشم اوکی بود و بهتر اگه هم نبود تموم شه. اما در هر صورت با نفر قبلی کات میکنم و نفر دوم اوکی شه چ نشه. از اونجایی که دوست ندارم این مورد رو از دست بدم بهش گفتم یه مدت مثل دوتا رفیق فقط توی تلگرام صحبت کنیم ببینم چی میشه . اما نسبت به اون نفر قبلی واقعا عذاب وجدان گرفتم نمی‌دونم چکار کنم ؟ بخدا دختر بدی نیستم ۶ سال بخاطر نفر قبلی موندم با اینکه ۴ سال کوچیکتر بود و جنگیدم ولی نشد دیگ سرد شدم. اما دیگ واقعا بعد این همه سختی دوست دارم حالم خوب شه کار من خیانته ؟؟؟ میشه منو جای خواهر خودتون تصور کنید چند لحظه بعد راهنماییم کنید ؟؟؟
تعهدت:/
وقتی مناسب هم نیستید چه خیانتی .
هر چی زودتر جدا شی بهتره
ببین باید از خیلی قبل ترا چشمات چهار طاق باز می کردی، ببینی این پسر اصلا ارزش جنگیدن داره؟
پسری که ممکنه هر لحظه به خودش آسیب برسونه و خودشو بکشه می‌تونه فرد امنی برای تو باشه؟؟؟؟؟؟
تو میخوای به یه نفر تکیه کنی ، نه به نفر بیاد بهت تکیه کنه.
این پسر قبلی باید با خودش کنار بیاد، توام باید با خودت کنار بیاد .
وقتشه دیگه تصمیمتو بگیری و عزمتو جزم کنی، واقعیتش نمی دونم چه تصمیمی ولی موندن تو بلاتکلیفی خیلی سخته، زودتر تکلیف تو مشخص کن . آره یا نه .
خیلی اذیت شدم ۲ سال افسردگی گرفتم سنم کم بود وابسته شدم و این وابستگی ۶ سال طول کشید شاید چون هیچوقت از پدرم مجبتی ندیدم اما الان ک بزرگ شدم فهمیدم رابطه الکی هم نیست معیار باید داشته باشی و آدم مناسب خودت رو باید پیدا کنی ضربه ای که بخاطرش روح و روانم مورد تا ابد درست نمیشه هیچوقت حالم عمیقأ خوب نمیشه اما نمی‌دونم چرا اون نمی‌پذیره .
فقط یه سوال تا کی می خوای وایسی تا به خودش آسیب نزنه.
نمی گم بدون ملاحظه از زندگیش برو، منظورم اینه اگه قصدش آسیب زدن به خوش باشه تو تا چند وقت می تونی جلوشو بگیری ؟؟؟؟
بالاخره یه غلطی می کنه دیگههه.
برو دنبال زندگیت ، حوصله داری....
تو رو خدا برای من دعا کن به خدا آنقدر از زندگیم نا امیدم...
مثل خواهر خودم باهات حرف زدم.
یه چیز دیگه م بگم نباید میزاشتی از اول آنقدر زمان بگذره و به هم وابسته بشین.نصفی از عشق رو معیارهای عقل در بر میگیره.
وقتی تو به سلامتی بالاخره دیگه فهمیدی این پسر دیگه به دردت نمی خوره. دیگه چه عشقی.
تو الان فقط دلت براش میسوزه...
بخدا برات دعا میکنم انشالله خدا هرچی میخوای نصیبت کنه و آرامشی به قلبت و امید به زندگیت ببخشه انشالله به حق امام حسین.
اره دلم براش میسوزه از طرف من دیگ عشقی وجود ندارع اگه وجود داشت دیگ ب پیشنهاد نفر بعدی هم فک نمی‌کردم اما اون واقعا عاشق منه و این منو اذیت می‌کنه و جذاب وجدان بهم میده نمی‌دونم چکار کنم . بخدا تا صدسال خانوادم راضی نمیشن. راضی هم بشن واقعا دیگ خودم نمی‌خوام. اما ی زمانی هم به پول نیاز داشتم اون بهم داد بهش برمیگردونم هر وقت دستم بیاد اما برا اینهم اذیت میشم میگم اون زمان که کسی نبود اون بهم کمک کرد حالا من دارم با یک نفر دیگ آشنا میشم این فکرت مثل خوره میفته به جونم حس میکنم در حقش دارم ظلم میکنم و حالم بد میشه اینطوریه بنظرت ؟؟؟؟
