من دخترمو میزاشتم روی پام. اما تکون نمیدادم. هی میگفت با اشاره که تکون بده من میگفتم باشه اما تکون نمیدادم. باز بلند میشد روی پام میشست. ماساژ میدادم پشتشو. چند شب باهش کلنجار رفتم. کم کم از سرش افتاد. خودش بالش میاورد دراز میکشید. من چشامو میبستم. هرچی میگفت جوابشو نمیدادم. فکر میکرد خوابم. دیگه خودش اینقدر بالا و پایین میشد خوابش میبرد.
صبر و حوصله میخواد. اصلا دعواش نکن. هی حواسشو پرت کن.واسش،قصه بگو.
شیر شبشو کم کم بگیر دیگه
ببین دو راه داری اینکه یهویی ازش بگیری بگی اوف شده که بدی های خودشو داره دیگه
یا لینکه مرحله به مرحله که اینم مونده اخلاق و عادت بچت چجوریاس
ارومه؟یا به قصه و لالایی علاقه داره
بگو تو دیگه بزرگ شدی
بگو بیا با لیوات شیر بخور
یه لیوان عروسکی بگیر که دوستش داره
منم هنوز نگرفتم اینروزا میخام بگیرم
روزا شیر نده بذار خسته شه خودش خوابش ببره شبم چراغا رو خاموش کن نازش کن اروم شه خوایش ببره
ببین یه تاپیک از شیر گرفتن بزن بچه های باتجربه راهنماییت کنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
