مادر شوهرم و مامانم با هم خیلی صمیمین 
خلاصه امشب پدربزرگ همسرم (پدرِ مادرشوهرم)مسجد مراسم دارن و هر سال بابت محرم میگیرن 
قطعی بودن مراسمشون امروز صبح مشخص شد ، اما من در جریان نبودم و مادر شوهرم چیزی به من نگفته بود اصلا و صبح  زنگ زد به مامانم گفت که امشب اگه من اوکی بودم برم 
نه دلم ناراحت شدم دلم میخواست خودش زنگ بزنه بهم شخصا دعوتم کنه