نبابا قبول چی کرد پدرمو دراورد زنگ زد ب اشناهام گف من میخامش کی زیر پاش نشسته چرا اینطوری میکنه
رفتم دیدمش اصرار کرد گریه کرد
گفتم نه گف چرا انقد بی رحم شدی گفتم بی رحمیات یادته؟
گف من کردم تو ببخش تو بگذر و...
گفتم نه دیدم ول نمیکنه ب داداشم گفتم بهش زنگ زد کلی فحش و تهدید کرد اونم فهمید سناریو بوده از سمت خودم دیگ هرجوری بود ول کرد رف
من واقعا دیگ حسی بهش نداشتم
تا روز جنگ بهم پیام داد حالمو پرسید و باز رف