خیلی حالم بده بچها
خواهرم چند سال پیش ینفرو دوست داشت ولی مامان پسره با مامانم دشمن بود ۸ سال ب پای هم موندن ولی تهش مامانش گفت هیچ جوره نمیاد خواستگاری و خانواده منم پاشونو تو ی کفش کرده بودن ک هرجور شده مامانه باید باشه
برای خواهرم ی خواستگار اومد نمیخواست قبول کنه
ک حتی بره ببینتش
ولی من مجبورش کردم گفتم باید بری هرجور شده ببینیش بخاطر من برو
بهش گفتم نباید اینهمه سال جوونیتو تباه کنی ک خدا لعنتم کنه کاش نمیگفتم اینارو
خب الان چیشده خواهرت؟
باهمدیگه قهر بودن سر قضیه اون موقع خودشو پسری ک دوستش داشت
گفتم برو ببینش چقد میخوای منتظر بمونی خلاصه ب اصرار من رفت و پسره ک فوق العاده بازیگر ماهری بود کلی ادای ادم حسابیا رو در اورد و ادمایی که توجه میکنن و ازین داستانا
چرا مگه چیشده که بهش گفتی بره؟
خواهرمم قبول کرد ازدواج کنه باهاش بالاخره
بعد از ازدواج مرده هرروز و هرروز سردتر میشد ی ادم ساکت عوضی بی احساس بچه ننه که باید ۲۴ ری گوشی دستش میبود گزارش میداد
میدونی چی بده اینکه خواهرم مجبوره بخاطر دخترش تو این زندگی سمه بمونه
مثلا یارد با پنهان کاری ی کارای برای مامتنش انجام میده ک هیچ زنی راضی نمیشه شوهرش این حرکت رو بزنه چ برسه پنهون کنه
بعد خودشم با خواهرم قهر میکنه سرسنگین میشه این لاشخور دیگه از کجا پیدا شد حالم خیلی بده واقعا
جیگرم زیر دندون ی کفتار افتاده خواهرم همه زندگیمه وقتی میبینم اینطوریه زندگیش میخوام از غصه بمیرم
دخترش زندگیمونه خودش گورشو گم کنه چرا دخترم بره🥲بابام طاقت طلاق نداره
اونا دست و بالمونو بستن ولی خواهرم همه موهاش داره میریزه
خیلی دلم پره امشب فردا امتحان دارم ولی فقط دارم اشک میریزم نمیتونم بخونم فقط دلم میخواد گریه کنم
