لیسانس مهندسی عمران و با برادراش سه تایی مغازه ی لوازم یدکی دارن
پدرشون به هر کدوم یه واحد آپارتمان جدا جدا تو منطقه های مختلف داده و به نامشون کرده
تو دو سه روز اول صحبت ها برمی گرده میگه شکاک نیستم ولی چیزی ببینم شکاک میشم بفهمم با همکارای مرد صمیمی شدی شده هموارا و مدیرو میلیاردی بخرم می خرم تا بفهمم چی می کنی😐
میگه از تیپ شلوار پاره و اینا خوشش نمیاد چون مردم نگاهشون می کنن و منم ناخودآگاه نگاهشون می کنم چون جلب توجه می کنن دیگه
مخالف آرایشگری در کنار کارمند بودنمه چون میگه محیط آرایشگری خرابه و با ماشین حساب اومده حساب میکنه که با حقوق کارمندی خودت و کمک شوهر و پدر سالن نمیشه زد و اینکار تمام وقته نه نیمه وقت
تاکید زیادی روی بچه داشت که من این سمیات رو ازش شنیدم گفتم اصلا بچه دوست ندارم و تفاهم نداریم و تموم کردم ولی خدایی هر کی جای من بود باهاش بد حرف میزد من خیلی محترمانه گفتم فعلا که داریم حرف می زنیم لازم نیست اشاره ای به من کنی همکارو مدیرمو می خری
عین این عقب افتاده ها تو خانواده ی طلاق بده فلانه به خدا این خواستگارای سنتی دنبال یه زن توسری خور و بدبختن که هر چی گفت بگه بله چشم