یه بار دیگه سوم راهنمایی بودم میرفتم کلاس زبان عصرا .
زمستون بود داشت برف میبارید هرچی مامانم گفت کلاستون تعطیله من گفتم مگه مدرسه است تعطیل باشه ما کوییز داریم😆
زورکی رفتم کلاس دیدم تعطیله اون موقع هنوز موبایل خیلی کم بود خواستم بزرگ شدنمو نشون بدم راه افتادم پیاده برم خونه .
نصف راهو اومده بودم برا خودم شعر میخوندم راه میرفتم یه هو صدای شکستن یخ و من در یک گودال پر اب بخ زده فرو رفته بودم .خلاصه دردسرتون ندم به هر بدبختی بود اومدم بیرون رسیدم خونه لباسام یخ زده بودن .مامانمم محبت کرد تا میخوردم کتکم زد .جالبش اینه حتی سرما نخوردم😅😂😂😂