من خواهرشوهرم یجا زندگی میکنیم و حالا دلیلشو تو تاپیکهای قبلی هم بهتون گفتم من هر محبتی که به این دختر میکنم اینو یه حرف بد میکنه یه کار خیلی بد میکنه میره به کل فامیلای شوهر میگه مثلاً پریروز این لباساش ۵ روز تو حیاط بود و آفتاب داشت بهش میگفت من گفتم لباساش سفید میشه برداشتم آوردم گذاشتم تو اتاق اینو رفته به همه گفته که این نمیذاره لباسای من تو حیاط بمونه خب بدبخت من دلم به حال تو میسوزه که میگم لباسات سفید نشه زیر نور بعد روی شونه یه عالمه مو میندازه گوشه حموم من برش میدارم تمیز میکنم خب میذارم دوباره سر جاش رفته به همه گفته این نمیذاره وسیله من تو حموم بمونه خب آخه بدبخت تو یه کارایی کردی که اگه گوششو من به داداشت یا به بابات بگما تو رو زنده به گور میکنم حالا این هیچی خواهر بزگترش که از من کم کم چهارده سال بزرگتره هم پشت خواخرسو میگیره این دختره ۲۱ سالشه من ۱۷ خب یعنی بچهها اینو ببینین که من هر محبتی به این کردم خب این محبت من تبدیل به بدی کرده اینو داشته باشین پری روزا این بیرون بود من و شایان داشتیم غذا میخوردیم وسط غذای ما این اومد راستش از صبح خونه نبود من گفتم شبم حتماً رفته بیرون دیگه بلند شدم واسه این دوباره همون غذایی که خودمون خوردیم و برنجم درست کردم بر سفره باز کردم من اون موقع باهاش حرف نمیزنم الانم حرف نمیزنم باشه به شایان گفتم که صداش کن بگو بیاد غذا بخوره اومد عین گاو خورد بلند شد غذایی که خودش خورد جمعم نکرد حتی یه دستت درد نکنم به من نگفتش حالا اینا خیلی گوشه کوچیکی از کاراشه خب خلاصه که سرتونو درد نیارم اگه بخوام بگم تا صبح هستش بچهها بچهها من به این چه جوری بگم من چی بگم اصلاً به این دختر خب بچهها انقدر ازش بدم میاد خب واقعاً میخوام بهش پیام بدم یا واقعاً روبرو به خودش بگم بگم دیگه تو نه خواهر شوهر منی نه تو شما عروسی به اسم من دارین اگه عروسی کنی هر کاری کنی من دیگه باهات نیستم بنده خدا شوهرم ریشاش تو جوینی سفید شده