من توی یه رابطه ایی بودم که همه جوره پسره خوب هستش و هیچ کمبودی نداشتم خلاصه همه چی خوب بود تا اینکه یه سونامی اومد وسط زندگیم
یک ماه پیش یه شماره ناشناسی به من پیام داد و من پرسیدم شماره از کی گرفتی و اون هم جواب نمیداد
منم دیگه بیخیال شدم جواب پیامشو ندادم دیدم پسره ول کن نیست بازم ازش پرسیدم و باز هم جوابمو نمیده گفت به یه شرطی میگم که تو بیای منو از نزدیک ببینی اصلا هم باهام صحبت نکن فقط یه لحظه ببین و برو گفت من بیمارستان کار میکنم میام جلوی در
منم اولش قبول نکردم ولی بعدش پیش خودم گفتم الکی میگم من تورو از دور دیدم فقط بگو شماره از کی گرفتی
خلاصه الکی باهاش قرار گذاشتم و گفتم تو بیا جلوی در بیمارستان منم از دور تورو میبینم ولی قول بده که به سوال من جواب بدی و اون یارو هم قبول کرد
این موضوع رو اصلا به دوست پسرم نگفتم چون میخواستم حضوری یا تلفنی بهش بگم وقتی الکی با پسره قرار گذاشتم سریع به دوست پسرم زنگ زدم و گفتم باز یکی شماره منو پخش کرده و داشتم زمینه چینی میکردم که یهو شروع کرد به
سر و صدا کردن گفت الکی سر قرار نرو اونی که بهت پیام داد من بودم