خودشون بی خبر برنامه میکنن و سال هاست میان تهران و هر چند روز بخوان میمونن
اوضاع کشور که بهم ریخت هر روز زنگ زد التماس که نزدیک اصفهان یه باغه برات شستم تمیز کردم آیه و قسم به مادرم حتی زنگ زد که به زور بیارش و اینا
چند روز پیش که بد زدن تهران رو دوست من داشت سکته میکردم برادرش هم تازه فوت کرده بچه های برادرش رو نگه میدارد ، بهش گفتم ما فامیلامون یه جا داره نزدیک اصفهان فردا جمع کن میفرستم اونجا
بعد صبحش به فامیلمون زنگ زدم تا بهش گفتم فقط خندید گفت از دست تو بعدشم گفت خوب برای چی دور خودش رو شلوغ کرده بچه های برادرش رو نگه میداره بزارم بهزیستی
شما باشید چی بهش میگید که تا ته بسوزه دیگه تعارف الکی نکنه؟ اونم آنقدر قاطع که هر وقت بستی چمدونت رو فقط زنگ بزن من آدرس بدم