من یه کیف رو دوشی پر از طلا و پول نقد و مدارک پر کرده بودم با کوله دخترم که توش داروهای اساسی و پماد و چسب زخم و باند و قیچی و.... با لباس برای دخترم هر شب اینارو میذاشتم تو راهرو پشت در ورودی با شال و مانتو ، خودمم با شلوار بیرون میخوابیدم آماده ، بعد صبح که میشد اینارو میبردم میذاشتم تو اتاق سر جاشون شلوارمم عوض میکردم راحتی میپوشیدم دوباره شب همینکارو تکرار میکردم
یکی نبود بگه بزنن دیگه به لباس عوض کردن و کیف بردن ننیرسی 😁خدا شاهده تو تمام این روزا این کارم بود 😫
خل شده بودم نمیدونم بهش بخندم یا گریه کنم
خدا کنه دیگه اون روزا برنگرده